Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (6 milliseconds)
English
Persian
releasing a prisoner
ازادسازی زندانی
Other Matches
habeas corpus
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
escort guard
محافظ زندانی جنگی بدرقه زندانی
wear stripes
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
liberation
ازادسازی
redemption
خریداری و ازادسازی
prisoners
زندانی
gaolbirds
زندانی
jailbird
زندانی
jailbirds
زندانی
jailŠetc
زندانی
termer
زندانی
prisoner
زندانی
incarcerating
زندانی کردن
imprisonment
زندانی شدن
prisoner of war
زندانی جنگی
politic
زندانی سیاسی
prisoners of war
زندانی جنگی
incarcerates
زندانی کردن
gaol
زندانی کردن
immure
زندانی کردن
prisoner's dilemma
معمای زندانی
take prisoner
زندانی کردن
gaoled
زندانی کردن
to serve time
زندانی بودن
The fujitive ( elusive ) prisoner .
زندانی فراری
incarcerated
زندانی کردن
jailed
زندانی کردن
gaols
زندانی کردن
jail
زندانی کردن
jailing
زندانی کردن
jails
زندانی کردن
gaoling
زندانی کردن
send up
زندانی کردن
send-up
زندانی کردن
send-ups
زندانی کردن
incarcerate
زندانی کردن
run in
زندانی کردن
run-in
زندانی کردن
run-ins
زندانی کردن
inmates
اهل بیت زندانی
extradition
تسلیم اسیر یا زندانی
inmate
اهل بیت زندانی
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
quad
زندانی کردن در زندان افکندن
bar
جای ویژه زندانی درمحکمه
probationers
زندانی ازاد شده بقیدشرف
quads
زندانی کردن در زندان افکندن
qoud
درزندان افگندن زندانی کردن
bars
جای ویژه زندانی درمحکمه
probationer
زندانی ازاد شده بقیدشرف
black flag
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
probationer
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
probationers
زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
serve a sentence
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
incarcerate
زندانی کردن حبس کردن
incarcerating
زندانی کردن حبس کردن
incarcerates
زندانی کردن حبس کردن
to put in to prison
زندانی کردن حبس کردن
incarcerated
زندانی کردن حبس کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com