Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
extinct
ازبین رفته
defunct
ازبین رفته
Other Matches
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
رفته رفته کوچک شدن
bar
ازبین رفتن
bars
ازبین رفتن
wash out
ازبین بردن
to sweep away
ازبین بردن
depredate
ازبین بردن
flatfoot
ازبین رفتن انحناء کف پا
de militarization
ازبین بردن حالت نظامی
destroyed
ازبین رفت تخریب شده
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
acatamathesia
ازبین رفتن قدرت ادراکات
strike out
<idiom>
رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
waste
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
wastes
بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
property disposition
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
peace dividend
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
reversing
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
reverses
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
by degrees
<adv.>
رفته رفته
frenetical
از جا در رفته
by inches
رفته رفته
short tempered
از جا در رفته
gradually
<adv.>
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
رفته رفته
inchmeal
رفته رفته
gradually
رفته رفته
departed
رفته
in process of time
رفته رفته
thrawart
در رفته
dislocated
در رفته
smudgiest
رنگ و رو رفته
averagly
روی هم رفته
truncated soil
خاک رو رفته
unbridle
مهاردر رفته
by and large
<idiom>
روی هم رفته
iam bored
حوصله ام سر رفته
deep-set
فرو رفته
weatherbeaten
رنگ و رو رفته
smudgy
رنگ و رو رفته
smudgier
رنگ و رو رفته
gone
<adj.>
از دست رفته
first and last
روی هم رفته
day a day
روی هم رفته
madding
از کوره در رفته
it has escaped my remembrance
از خاطرم رفته
off shade
رنگ رفته
in the lump
روی هم رفته
in the a
روی هم رفته
cavetto
[پخی تو رفته]
on average
[on av.]
روی هم رفته
retreating forehead
پیشانی تو رفته
on a par
روی هم رفته
i have been to paris
پاریس رفته ام
he knew that i had gone
او میدانست که من رفته ام
averaged
روی هم رفته
all told
روی هم رفته
averaging
روی هم رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
altogether
روی هم رفته
exhausted
تحلیل رفته
pallid
رنگ رفته
chafed
پوست رفته
overalls
رویهم رفته
consumptives
تحلیل رفته
away
غایب رفته
jitters
از کوره در رفته
overall
رویهم رفته
averages
روی هم رفته
averaged
روی هم رفته
average
روی هم رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
overseen
غلط رفته
red-hot
ازجادر رفته
I'm glad he's gone.
خوشحالم که او رفته.
emaciated
گوشت رفته
frenzied
ازجا در رفته
windswept
بر باد رفته
consumptive
تحلیل رفته
neat
شسته و رفته
sunken
فرو رفته
frantic
ازکوره در رفته
pulled
تحلیل رفته
neater
شسته و رفته
all in all
روی هم رفته
neatest
شسته و رفته
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
sunken eyes
چشمان فرو رفته
what is done cannot be undone
اب رفته بجوی برنمیگردد
Vanished(shattered, dashed) hopes.
امیدها ی بر باد رفته
you are mistaken
خطا رفته اید
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
we cannot undo the past
اب رفته بجوی برنمیگردد
neatest
شسته و رفته مرتب
neater
شسته و رفته مرتب
As limp as a rag.
شل واز حال رفته
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
neat
شسته و رفته مرتب
power
توان از دست رفته
powered
توان از دست رفته
powering
توان از دست رفته
immersed in debt
فرو رفته در فرض
he must have gone
باید رفته باشد
lost
از دست رفته ضایع
he is off to the war
رفته است به جنگ
furibund
اشفته ازجادر رفته
forged side
سطح فرو رفته
washed up
بکلی تحلیل رفته
ha-ha
دیوار فرو رفته
advanced pawn
پیاده پیش رفته
tacky
رنگ ورو رفته
income forgone
درامداز دست رفته
paler
رنگ رفته بی نور
revendication
استردادزمین ازدست رفته
powers
توان از دست رفته
saddle nose
بینی فرو رفته
palest
رنگ رفته بی نور
lost chain
زنجیره از دست رفته
lorn
از دست رفته بربادرفته
pale
رنگ رفته بی نور
retreating chin
چانه عقب رفته
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
I have something in my eye.
چیزی توی چشمم رفته.
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
wear off
فرسوده و از بین رفته شدن
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
the cork went off with apop
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
lost
از دست رفته تلف شده
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
ingesta
موادی که داخل بدن رفته
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
sold
فروخته شده بفروش رفته
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
intakes
جای ابگیری نیروی بکار رفته
shopworn
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
intake
جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses.
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
drags
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
dragged
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
mattoid
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
gapeworm
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Nothing can.compensate for the loss ones health.
هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
poppyhead
تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
weathered rocks
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Cinquecento
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
Creches
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
diptych
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
VT terminal emulation
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
yin yang
مرد و زن
[نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
antihistamine
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
leiwen
لی وان
[در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
parmakli
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation
روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
chrome dyes
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
push pop stack
ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
struck
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
metallic thread
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
lotus
[نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
pearl
مروارید
[طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
dye analysis
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com