Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
morgantic marriage
ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
Other Matches
To marry below ones station.
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
advanced level
پایه مهارت عالی در سطح عالی
marriage
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
ازدواج پیمان ازدواج
on an even keel
<idiom>
به ترتیب عالی یا محیطی عالی
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
stratify
طبقه طبقه کردن
hymens
ازدواج
matrimony
ازدواج
marriages
ازدواج
hymen
ازدواج
spousal
ازدواج
marriageable age
ازدواج
marriage
ازدواج
wedder
ازدواج کننده
marriage registry
دفتر ازدواج
marry
ازدواج کردن
wive
ازدواج کردن
marriage bed
قباله ازدواج
marries
ازدواج کردن
single
ازدواج نکرده
mesalliance
ازدواج با زیردستان
to take to wife
ازدواج کردن با
temporary marriage
ازدواج موقت
matches
ازدواج زورازمایی
match
ازدواج زورازمایی
affiance
پیمان ازدواج
registration of marriage
ثبت ازدواج
A marriage of convenience .
ازدواج مصلحتی
married under a contract unlimited perio
ازدواج کردن
remarriages
ازدواج مجدد
pop the question
<idiom>
تقاضای ازدواج
tie the knot
<idiom>
ازدواج کردن
civil marriages
ازدواج محضری
misogamy
بیزاری از ازدواج
misogamy
ازدواج ستیزی
wedded
وابسته به ازدواج
wedded
ازدواج کرده
nullity of marriage
بطلان ازدواج
post nuptial
بعد از ازدواج
gamophobia
ازدواج هراسی
civil marriage
ازدواج محضری
dissolution of marriage
انحلال ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
joins
ازدواج کردن
remarriage
ازدواج مجدد
premarital
پیش از ازدواج
mismatch
ازدواج ناجور
sole
ازدواج نکرده
soles
ازدواج نکرده
join
ازدواج کردن
joined
ازدواج کردن
termination of marriage
فسخ ازدواج
misogamist
بیزار از ازدواج
marriage of convenience
ازدواج مصلحتی
intermarriage
ازدواج با خویشاوندان
matrimony
ازدواج نکاح
matrimonial
مربوط به ازدواج
marriages of convenience
ازدواج مصلحتی
exogamy
ازدواج با افرادخارج از قبیله
breach of promise
شکستن پیمان ازدواج
endogamy
رسم ازدواج قبیلهای
common law marriage
ازدواج غیر رسمی
break up of the a proposed marriage
به هم خوردن ازدواج احتمالی
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
nubile
قابل ازدواج و همسری
newlywed
تازه ازدواج کرده
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
celibacy
بی شوهری امتناع از ازدواج
matchmakers
دلال یا دلاله ازدواج
matchmaker
دلال یا دلاله ازدواج
adultery
بی دینی ازدواج غیرشرعی
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
ask for a lady's hand
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
physical capacity for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
in law
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
levirate
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
medical fitness for marriage
قابلیت صحی برای ازدواج
annul a marriage
عقد ازدواج را فسخ کردن
to get somebody paired off with somebody
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to fix somebody up with somebody
[American E]
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
morganatic
ازدواج کننده باپست تراز خود
sororate
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
intermarriage
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
She married for love ,not for money .
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
Congratrlation on your marriage .
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
bastard eigne
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
miscegenation
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
win a lady's hand
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
polygeny
پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
shack up with
<idiom>
هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
intermarrying
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
intermarried
ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
If only she would marry me !
اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
free love
عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
rob the cradle
<idiom>
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
polyandry
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
prothalamion
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium
ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
fornication
رابطه جنسی
[قبل از]
بیرون از ازدواج
[دین]
[حقوق]
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
Oedipus
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
swells
عالی
lofty
عالی
copacetic
عالی
beautiful
عالی
splendid
عالی
nobby
عالی
eximious
عالی
bravest
عالی
palmary
عالی
first rate
عالی
firsthand
عالی
superiors
عالی
superior
عالی
ripping
عالی
braw
عالی
much
عالی
excellent
عالی
imperial
عالی
swelled
عالی
supreme
عالی
brave
عالی
braved
عالی
braver
عالی
braves
عالی
immense
عالی
copesetic
عالی
braving
عالی
swell
عالی
magnificent
عالی
plummy
عالی
plummiest
عالی
plummier
عالی
high grade
عالی
advances
عالی
highs
عالی
beaut
عالی
highest
عالی
high
عالی
superb
عالی
advanced
عالی
superbly
عالی
famous
عالی
capital
عالی
beauts
عالی
advancing
عالی
knockout
عالی
knockouts
عالی
living end
<idiom>
عالی
advance
عالی
spankings
عالی
spanking
عالی
slap-up
عالی
par excellence
عالی
superlative
عالی
superlatives
عالی
whizzbang
عالی
wicked
<adj.>
عالی
exquisite
عالی
first-rate
عالی
tophole
عالی
top hole
عالی
ripsnorting
عالی
spiffy
عالی
remarkable
عالی
top-notch
عالی
super
عالی
great
<adj.>
عالی
wallies
عالی
wally
عالی
sick
[British E]
<adj.>
عالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com