English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
by sea ازراه دریا
Other Matches
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
pervertible ازراه در رو
posteriori ازراه استقرار
foully ازراه خیانت
intuitively ازراه برهانی
exegetically ازراه تفسیر
inquiringly ازراه بازجویی
controversially ازراه مباحثه
encouragingly ازراه تشویق
conjugally ازراه زناشویی
heretically ازراه رفض
inquiringly ازراه استفسار
paraphrastically ازراه تفسیر
offensively ازراه تهاجم
catechist ازراه پرسش
diagnostically ازراه تشخیص
algebraically ازراه جبر
intuitively ازراه انتقال
by courtesy ازراه التفات
intuitively ازراه کشف
introspectively ازراه خودنگری
interrogatively ازراه پرسش
interposingly ازراه مداخله
inferentially ازراه استنباط
demonstratively ازراه اثبات
by indirection ازراه تقلب
by ear ازراه گوش
gymnastically ازراه ورزش
catechization ازراه سئوال وجواب
foully ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
ingratiatingly ازراه خود شیرینی
inferentially ازراه نتیجه گیری
philosophically ازراه حکمت دوستی
glozingly ازراه عیب پوشی
basophobia هراس ازراه رفتن
hieroglyphically ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
professionally ازراه پیشه یاکسب
to break a way موانع را ازراه خودبرداشتن
concretionary تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
debaueh ازراه درکردن گمراه کردن
withdrawal تخلیه مواضع ازراه هوا
withdrawals تخلیه مواضع ازراه هوا
long-distance ازراه دور تلفن کردن
endermic ازراه پوستی از ورا پوست
gnosticize ازراه عرفان تشریح کردن
air movements حرکت دادن ازراه هوا
long distance ازراه دور تلفن کردن
polemically ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
rje ورود برنامه ازراه دورEntry ob
patronizingly ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
demonstratively با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
intriguingly با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
gamogenesis زاد و ولد ازراه جفت گیری
parasyntheton واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
parrotry بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
impo کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
sand crack ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
optophone الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
structuralism بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
seabed کف دریا
lough اب دریا
holm دریا
saltwater اب دریا
high water line خط مد دریا
flood رو د دریا
flooded رو د دریا
floods رو د دریا
mere دریا
on the sea دریا
meerscham کف دریا
meerschaum کف دریا
main دریا
merest دریا
benthos ته دریا
asea در دریا
waterscape اب دریا
the wave دریا
sea دریا
seas دریا
asea به دریا
at sea در دریا
spume کف آب دریا
beach foam کف آب دریا
ocean foam کف آب دریا
sea foam کف آب دریا
high water مد دریا
bree دریا
acajou دریا
ground کف دریا
the deep دریا
channeling دریا
channelled دریا
channels دریا
sea foam کف دریا
sea froth کف دریا
sepiolite کف دریا
d.j.'s locker ته دریا
overboard در دریا
channeled دریا
sea bed کف دریا
channel دریا
cuttlebone کف دریا
high tide مد دریا
cuttle bone کف دریا
the blue دریا
high tides مد دریا
davy jones جنی دریا
transmarine فرا دریا
datum level سطح اب دریا
dead in the water متوقف در دریا
heave of the sea زورخیزاب دریا
chlorinity غلظت اب دریا
waterscape منظره اب دریا
by water از راه دریا
holding ground گیرایی کف دریا
thalassophobia دریا هراسی
shipper دریا نورد
seaworthy اماده دریا
seaway دریا راه
seaward بسوی دریا
seapuss گرداب دریا
seagoing دریا نورد
seagoing دریا پیما
shipman دریا نورد
seagoer دریا نورد
seagirt محاط دریا
seafolk دریا نوردان
seacraft دریا نوردی
the lid of a kettle دریا سر کتلی
the sea was lulled دریا ساکت شد
risk دل به دریا زدن
adventure دل به دریا زدن
cog in the machine <idiom> قطرهای از دریا
surface-to-air دریا به هوا
seahorses اسب دریا
seahorse اسب دریا
seabirds مرغ دریا
seabird مرغ دریا
deep-sea ژرف دریا
upcountry دور از دریا
two star دریا دار
the waves of the sea خیزابهای دریا
the waves of the sea امواج دریا
seacoast دریا کنار
seacoast ساحل دریا
sailer دریا نورد
poseidon خدای دریا
pelagic ساکن دریا
sea purse گرداب دریا
oversea انطرف دریا
out bound رهسپار دریا
on shore winds دریا باد
ocean bound رهشپار دریا
naval aviation هوا دریا
marooner دریا زن غارتگر
marine transgression پیشروی دریا
man overboard ادم به دریا
maldemer ناخوشی دریا
sea anchor لنگر دریا
sea bed بستر دریا
seaborne دریا برد
sea water damage خسارت اب دریا
sea state وضعیت دریا
sea state حالت دریا
sea sickness دریا گرفتگی
sea shore کرانه دریا
sea girt دریا بست
sea duty خدمت دریا
sea cock شیر دریا
sea coast ساحل دریا
sea coast کرانه دریا
sea born زاده دریا
sea board کناره دریا
mal de mer ناخوشی دریا
bottom bounce انعکاس از کف دریا
high tides حداکثر مد دریا
seaboards کرانه دریا
seascapes دورنمای دریا
range حدودجذر و مد دریا
sand شن کرانه دریا
briny مثل اب دریا
seascape دورنمای دریا
ranged حدودجذر و مد دریا
sea breezes نسیم دریا
sea breeze نسیم دریا
seashores ساحل دریا
seashore ساحل دریا
ranges حدودجذر و مد دریا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com