Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
English
Persian
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
Other Matches
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
acquires
بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
get round
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
offer
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
catch
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
gains
بدست اوردن
gained
بدست اوردن
gain
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
pick up
بدست اوردن
gets
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
come by
بدست اوردن
get
بدست اوردن
soothe
دل بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
recovering
دوباره بدست اوردن
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieves
دوباره بدست اوردن
step into
بسهولت بدست اوردن
have
بدست اوردن دارنده
strike a balance
موازنه بدست اوردن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
retrieved
دوباره بدست اوردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
recover
دوباره بدست اوردن
insure
بیمه بدست اوردن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
having
بدست اوردن دارنده
regains
دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
recoups
دوباره بدست اوردن
get back
دوباره بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن
recouping
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
to get back
دوباره بدست اوردن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
regaining
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
finagle
باحیله بدست اوردن
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
get
بدست اوردن فراهم کردن
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
getting
بدست اوردن فراهم کردن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
gets
بدست اوردن فراهم کردن
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
win
بدست اوردن تحصیل کردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
reaps
جمع اوری کردن بدست اوردن
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
finagle
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
reaping
جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reap
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped
جمع اوری کردن بدست اوردن
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity
حرص واز برای بدست اوردن مال
racketeer
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeers
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
investigate
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigates
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
grossest
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
to take out a patent
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
gross
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
grosses
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
warping
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
feather in one's cap
<idiom>
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
detritus
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
undeceive
مبرا از فریب و تزویر کردن از فریب اگاهانیدن
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
to tease a person for a thing
کسیرابرای دادن چیزی بستوه اوردن
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
pervertible
ازراه در رو
paraphrastically
ازراه تفسیر
exegetically
ازراه تفسیر
foully
ازراه خیانت
offensively
ازراه تهاجم
interrogatively
ازراه پرسش
by sea
ازراه دریا
by courtesy
ازراه التفات
catechist
ازراه پرسش
by ear
ازراه گوش
demonstratively
ازراه اثبات
conjugally
ازراه زناشویی
algebraically
ازراه جبر
introspectively
ازراه خودنگری
diagnostically
ازراه تشخیص
interposingly
ازراه مداخله
controversially
ازراه مباحثه
by indirection
ازراه تقلب
intuitively
ازراه برهانی
intuitively
ازراه کشف
posteriori
ازراه استقرار
encouragingly
ازراه تشویق
gymnastically
ازراه ورزش
heretically
ازراه رفض
inquiringly
ازراه استفسار
inferentially
ازراه استنباط
inquiringly
ازراه بازجویی
intuitively
ازراه انتقال
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
basophobia
هراس ازراه رفتن
inferentially
ازراه نتیجه گیری
philosophically
ازراه حکمت دوستی
glozingly
ازراه عیب پوشی
to break a way
موانع را ازراه خودبرداشتن
foully
ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
professionally
ازراه پیشه یاکسب
catechization
ازراه سئوال وجواب
ingratiatingly
ازراه خود شیرینی
hieroglyphically
ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
gnosticize
ازراه عرفان تشریح کردن
rje
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
long distance
ازراه دور تلفن کردن
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
withdrawals
تخلیه مواضع ازراه هوا
withdrawal
تخلیه مواضع ازراه هوا
debaueh
ازراه درکردن گمراه کردن
polemically
ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
endermic
ازراه پوستی از ورا پوست
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
gamogenesis
زاد و ولد ازراه جفت گیری
telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
demonstratively
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
intriguingly
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
patronizingly
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
catechetical
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
parasyntheton
واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
optophone
الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
sand crack
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
swindles
فریب
defraud
فریب
defrauded
فریب
defrauding
فریب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com