Dictiornary-Farsi | ازروی رقابت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
antagonistically	ازروی رقابت


Other Matches

competitory	رقابت کننده- رقابت امیز
injudiciously	بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
impartially	ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly	ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pig headedly	ازروی کله شقی ازروی کودنی
fast and loose	ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pusillanimously	ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly	ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically	ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
contests	رقابت ها
emulation	رقابت
rivalry	رقابت
racing	رقابت
contentions	رقابت
rivalship	رقابت
competition	رقابت
contest	رقابت
competitions	رقابت ها
contention	رقابت
rivalries	رقابت
play	رقابت
competitions	رقابت
played	رقابت
plays	رقابت
playing	رقابت
competition	رقابت
rivals	رقابت کردن
contesting	رقابت دعوا
contested	رقابت دعوا
rivalling	رقابت کردن
rivalled	رقابت کردن
vie	رقابت کردن
free competition	رقابت ازاد
cut throat competition	رقابت ادمکشانه
contests	رقابت دعوا
rivaling	رقابت کردن
vied	رقابت کردن
theoretical competition	رقابت نظری
theoretical competition	رقابت فرضی
unfair competition	رقابت ناعادلانه
partial competition	رقابت جزئی
vies	رقابت کردن
rival	رقابت کردن
rivaled	رقابت کردن
workable competition	رقابت عملی
sibling rivalry	رقابت هم شیرها
cut throat competition	رقابت بیرحمانه
atomistic competition	رقابت ذرهای
autocompetition	رقابت با خود
perfect competition	رقابت کامل
natural competition	رقابت طبیعی
competetive	رقابت امیز
competition rules	قوانین رقابت
perfecting bail competition	رقابت کامل
contestation	رقابت مرافعه
vying	رقابت کننده
fair competition	رقابت منصفانه
corrival	رقابت کردن
pure competition	رقابت کامل
pure competition	رقابت محض
pure competition	رقابت خالص
destructive competition	رقابت مخرب
competitive	رقابت امیز
competitiveness	رقابت امیز
monopolistic competition	رقابت انحصاری
contest	رقابت دعوا
emulating	رقابت کردن با
dicing	رقابت فشرده
competitive conditions	شرایط رقابت
dumping	رقابت مکارانه
dices	رقابت فشرده
pandering contest	رقابت در خودشیرینی
retinal rivalry	رقابت شبکیهای
conditions of (the) competition	شرایط رقابت
competitively	از روی رقابت
fair competition	رقابت عادلانه
keenest	قابل رقابت
diced	رقابت فشرده
competed	رقابت کردن
emulates	رقابت کردن با
emulated	رقابت کردن با
emulate	رقابت کردن با
competition conditions	شرایط رقابت
competence	روح رقابت
keen	قابل رقابت
compete	رقابت کردن
imperfect competition	رقابت ناقص
competes	رقابت کردن
dice	رقابت فشرده
competitive goods	کالاهای مورد رقابت
competitive	قابل رقابت رقابتی
competitive factors	عوامل محرک رقابت
competitiveness	قابل رقابت رقابتی
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
nonprice competition	رقابت غیر قیمتی
sturt	ازار دادن رقابت
destructive competition	رقابت زیان اور
hardball	رقابت شدید و بیرحمانه
up for grabs <idiom>	آماده رقابت شدن
theory of monoplistic competition	نظریه رقابت انحصاری
run scared <idiom>	تلاش برای رقابت سیاسی
contend	مخالفت کرده با رقابت کردن
contended	مخالفت کرده با رقابت کردن
contends	مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom>	رقابت شدید به وجود آوردن
european community competition rules	مقررات رقابت در جامعه اروپا
competition oriented pricing	قیمت گذاری رقابت امیز
To try to keep up with the joneses.	چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
free enterprise	رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
set the pace <idiom>	برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
pits	به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit	به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
open market	بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
from	ازروی
paragon	رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons	رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
disingenuously	ازروی تزویر
enterprisingly	ازروی توکل
discontentedly	ازروی نارضایتی
disobilgingly	ازروی نامهربانی
illy	ازروی بد خواهی
distastefully	ازروی بی رغبتی
immorally	از ازروی بد اخلاقی
dissolutely	ازروی هرزگی
emulously	ازروی هم چشمی
disgustedly	ازروی بیزاری
dizzily	ازروی گیجی
discursively	ازروی استدلال
open mindldly	ازروی بی تعصبی
dishonorable	ازروی بی شرمی
obedienlv	ازروی فرمانبرداری
doubliy	ازروی تزویر
in the abstract	ازروی تجرید
egotistically	ازروی خودبینی
equivocally	ازروی ایهام
evadingly	ازروی تجاهل
irefully	ازروی تندی
flightily	ازروی بوالهوسی
insesately	ازروی بی عاطفگی
floutingly	ازروی استهزاء
floutingly	ازروی اهانت
insesately	ازروی بیحسی
fractiously	ازروی کج خلقی
frivolously	ازروی نادانی
inexactly	ازروی بی دقتی
glozingly	ازروی مداهنه
heretically	ازروی فسادعقیده
indelicately	ازروی بی نزاکتی
headily	ازروی خودسری
indecisively	ازروی دو دلی
indecently	ازروی بی شرمی
incontinently	ازروی بی عفتی
hurry scurry	ازروی دستپاچگی
hurry skurry	ازروی دستپاچگی
excursively	ازروی بی ترتیبی
experientially	ازروی تجربه
facetiously	ازروی شوخی
fatuously	ازروی بیشعوری
ill naturedly	ازروی بد خویی
mystically	ازروی تصوف
muddily	ازروی گیجی
ill humouredness	ازروی بد خلقی
irreverently	ازروی بی حرمتی
finically	ازروی وسواس
irresolutely	ازروی بی تصمیمی
irreligiously	ازروی بی دینی
ill humouredly	ازروی بدخلقی
ill humouredly	ازروی بد خویی
flatulently	ازروی نفخ
flatulently	ازروی لاف
inconstantly	ازروی بی ثباتی
surer	ازروی یقین
despondingly	ازروی افسردگی
irritably	ازروی تندی
irritably	ازروی تندمزاجی
inquisitively	ازروی کنجکاوی
purposelessly	ازروی بی مقصودی
courageously	ازروی جرات
glaringly	ازروی خودنمائی
brotherly	ازروی دوستی
distractedly	ازروی گیجی
flippantly	ازروی سبکی
subtly	ازروی زیرکی
childishly	ازروی بچگی
puerilely	ازروی بچگی
profligately	ازروی هرزگی
despondently	ازروی افسردگی
lightly	ازروی بی علاقگی
economically	ازروی اقتصاد
surest	ازروی یقین
shabbily	ازروی پستی
preponderantly	ازروی فضیلت
dissolute	ازروی هرزگی
inexorably	ازروی سنگدلی
grammatically	ازروی دستور
huffily	ازروی کج خلقی
constantly	ازروی ثبات
sure	ازروی یقین
to get off	برخاستن ازروی
huffily	ازروی زودرنجی