English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
deridingly ازروی ریشخند
Other Matches
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
ridiculed ریشخند
ridicules ریشخند
ridiculing ریشخند
momus ریشخند
cajolement ریشخند
irrision ریشخند
gabber ریشخند کن
bamboozlement ریشخند
blandishment ریشخند
ridicule ریشخند
jeered ریشخند استهزاء
to speak with a sweet tongue <idiom> ریشخند کردن
jeer ریشخند استهزاء
blarney ریشخند کردن
jeers ریشخند استهزاء
scoff ریشخند استهزاء
blandish ریشخند کردن
illude ریشخند کردن
wheedling ریشخند کردن
wheedled ریشخند کردن
wheedle ریشخند کردن
mockingly ریشخند کنان
scoffs ریشخند استهزاء
scoffing ریشخند استهزاء
scoffed ریشخند استهزاء
bamboozling ریشخند کردن
bamboozles ریشخند کردن
sweet talk ریشخند کردن
to talk with the tongues of angels <idiom> ریشخند کردن
sneeringly ریشخند کنان
scoffingly ریشخند کنان
quizzable قابل ریشخند
sarcasm ریشخند سرزنش
jeering ریشخند استهزاء
bamboozle ریشخند کردن
derisible شایسته ریشخند
cajolery ریشخند گول
wheedles ریشخند کردن
bamboozled ریشخند کردن
insinuating موذی ریشخند کننده
to laugh to scorn خندیدن به ریشخند کردن
cuittle ریشخند کردن غلغلک دادن
to w anything out of a person چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
from ازروی
experientially ازروی تجربه
evadingly ازروی تجاهل
facetiously ازروی شوخی
fatuously ازروی بیشعوری
sure ازروی یقین
flightily ازروی بوالهوسی
contextually ازروی قراین
flatulently ازروی لاف
finically ازروی وسواس
flatulently ازروی نفخ
equivocally ازروی ایهام
enterprisingly ازروی توکل
discontentedly ازروی نارضایتی
crookedly ازروی نادرستی
dishonorable ازروی بی شرمی
disgustedly ازروی بیزاری
corruptly ازروی تباهی
excursively ازروی بی ترتیبی
disingenuously ازروی تزویر
disobilgingly ازروی نامهربانی
dissolutely ازروی هرزگی
distastefully ازروی بی رغبتی
contumaciously ازروی سرکشی
dizzily ازروی گیجی
doubliy ازروی تزویر
egotistically ازروی خودبینی
emulously ازروی هم چشمی
discursively ازروی استدلال
floutingly ازروی استهزاء
mystically ازروی تصوف
muddily ازروی گیجی
irreverently ازروی بی حرمتی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
irreligiously ازروی بی دینی
irefully ازروی تندی
insesately ازروی بی عاطفگی
insesately ازروی بیحسی
obedienlv ازروی فرمانبرداری
open mindldly ازروی بی تعصبی
to get off برخاستن ازروی
submissively ازروی فروتنی
purposelessly ازروی بی مقصودی
powerlessly ازروی ضعف
politicly ازروی مصلحت
querulousy ازروی کج خلقی
pettishly ازروی کج خلقی
perfidiously ازروی خیانت
inexactly ازروی بی دقتی
indelicately ازروی بی نزاکتی
ill humouredly ازروی بد خویی
hurry skurry ازروی دستپاچگی
heretically ازروی فسادعقیده
headily ازروی خودسری
glozingly ازروی مداهنه
frivolously ازروی نادانی
fractiously ازروی کج خلقی
floutingly ازروی اهانت
ill humouredly ازروی بدخلقی
ill humouredness ازروی بد خلقی
indecisively ازروی دو دلی
indecently ازروی بی شرمی
incontinently ازروی بی عفتی
inconstantly ازروی بی ثباتی
in the abstract ازروی تجرید
immorally از ازروی بد اخلاقی
illy ازروی بد خواهی
ill naturedly ازروی بد خویی
profligately ازروی هرزگی
surest ازروی یقین
irritably ازروی تندی
irritably ازروی تندمزاجی
inquisitively ازروی کنجکاوی
courageously ازروی جرات
glaringly ازروی خودنمائی
brotherly ازروی دوستی
flippantly ازروی سبکی
subtly ازروی زیرکی
childishly ازروی بچگی
puerilely ازروی بچگی
rakishly ازروی هرزگی
joyfully ازروی خوشحالی
empirically ازروی شارلاتانی
pessimistically ازروی بد بینی
despondingly ازروی افسردگی
despondently ازروی افسردگی
shabbily ازروی پستی
preponderantly ازروی فضیلت
dissolute ازروی هرزگی
inexorably ازروی سنگدلی
grammatically ازروی دستور
huffily ازروی کج خلقی
huffily ازروی زودرنجی
surer ازروی یقین
constantly ازروی ثبات
distractedly ازروی گیجی
impatiently ازروی ناشکیبایی
impatiently ازروی بی صبری
economically ازروی اقتصاد
lightly ازروی بی علاقگی
inadequately ازروی بی کفایتی
considerately ازروی ملاحظه
antagonistically ازروی رقابت
by the book ازروی کتاب
blunderingly ازروی اشتباه
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
circumspectly ازروی احتیاط
blamelessly ازروی بی گناهی
by i ازروی ندانستگی
hurry scurry ازروی دستپاچگی
constrainedly ازروی اجبار
basely ازروی پستی
inefficiently ازروی بی کفایتی
stupidly ازروی نادانی
inefficiently ازروی بی عرضگی
rancorously ازروی کینه وبغض
inadvertenly ازروی عدم توجه
crassly ازروی زمختی یاکودنی
in a partisan spirit طرفدارانه ازروی تعصب
nattily ازروی زبر دستی
buck ازروی خرک پریدن
immodestly ازروی بی حیایی گستاخانه
bucks ازروی خرک پریدن
disputatiously ازروی ستیزه جویی
cockily ازروی گستاخی یاخودبینی
commandingly باتوانایی ازروی قدرت
papistically ازروی پاپ پرستی
peaceably ازروی صلح جویی
perfidiously ازروی پیمان شکنی
perspicaciously بفراست ازروی فراست
iniquitously ازروی بی عدالتی بناحق
phonologically ازروی صدا شناسی
inexpertly ازروی کار ناشناسی
inexpertly ازروی ناشی گری
systematically ازروی یک اسلوب معین
piggishly ازروی خوک منشی
by the piece ازروی کار کرد
impatiently ازروی بیطاقتی باشتیاق
out of mere freak صرفا ازروی بوالهوسی
roguishly ازروی بد ذاتی یاشیطنت
petulantly ازروی تندی یا کج خلقی
fractiously ازروی سرکشی عبوسانه
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
flightily ازروی تلون مزاج
adherently هواخواهانه ازروی تابعیت
flauntingly باجلوه ازروی خودنمایی
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
flashily ازروی خودنمایی یاخودفروشی
fierily ازروی اتش مزاجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com