Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
Other Matches
extravasattion
خروج ازمجرای طبیعی ریزش خون وغیره درانساج بدن
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
joule kelvin effect
انبساط گاز با فشار زیاد ازمجرای کنترل سوخت یا پلاک منفذدار که با کاهش دماهمراه است
outpour
بیرون ریختن
to pour out
بیرون ریختن
void
بیرون ریختن
vents
بیرون ریختن
jetting
بیرون ریختن
jetted
بیرون ریختن
jets
بیرون ریختن
jet
بیرون ریختن
emitted
بیرون ریختن
emitting
بیرون ریختن
venting
بیرون ریختن
effuse
بیرون ریختن از
vented
بیرون ریختن
to break out
بیرون ریختن
vent
بیرون ریختن
emit
بیرون ریختن
emits
بیرون ریختن
bail
بیرون ریختن اب ازقایق
emitted
بیرون ریختن انتشارنور
emits
بیرون ریختن انتشارنور
emitting
بیرون ریختن انتشارنور
emit
بیرون ریختن انتشارنور
bailer
سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
expelled
بیرون انداختن
fire out
بیرون انداختن
to fire out
بیرون انداختن
extruded
بیرون انداختن
to throw out
بیرون انداختن
throw out
بیرون انداختن
expel
بیرون انداختن
expelling
بیرون انداختن
expulse
بیرون انداختن
expels
بیرون انداختن
out with
بیرون انداختن
extrude
بیرون انداختن
excreted
بیرون انداختن
excretes
بیرون انداختن
excreting
بیرون انداختن
extrudes
بیرون انداختن
excrete
بیرون انداختن
extruding
بیرون انداختن
gravity extraction
بیرون ریختن یا پرتاب بار ازهواپیما با استفاده از سقوط ازاد
belched
بشدت بیرون انداختن
blurt
از دهان بیرون انداختن
belching
بشدت بیرون انداختن
eructate
باشدت بیرون انداختن
belch
بشدت بیرون انداختن
belches
بشدت بیرون انداختن
push off
بیرون رفتن
to go off
بیرون رفتن
get the push
بیرون رفتن
exits
بیرون رفتن
exit
بیرون رفتن
to go out
به بیرون رفتن
go out
بیرون رفتن
to pass off
بیرون رفتن
pass off
بیرون رفتن
go off
بیرون رفتن
get out
بیرون رفتن
sputtered
باخشم اداکردن بیرون انداختن
to chuck out
بیرون انداختن کسی ازجایی
protruded
بیرون انداختن پیش امدن
protrudes
بیرون انداختن پیش امدن
sputter
باخشم اداکردن بیرون انداختن
protruding
بیرون انداختن پیش امدن
to protrude one's tongue
زبان خودرا بیرون انداختن
sputters
باخشم اداکردن بیرون انداختن
protrude
بیرون انداختن پیش امدن
to ride out
سالم بیرون رفتن از
out bound
عازم بیرون رفتن از بندر
let out
<idiom>
اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
to push off
شروع کردن بیرون رفتن
to leave school
ازاموزشگاه یامدرسه بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
bounce
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
extravagate
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
to step out
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
to show one out
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
show one out
راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
he is out and a bout
از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
to date
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
turn out
<idiom>
بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to go out
باهم بیرون رفتن
[به عنوان دوست پسر و دختر]
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
ungear
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
mixd weave
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
bakkat
به بیرون
externals
بیرون
external
بیرون
extra terrestrial
بیرون از
from outside
از بیرون
[از]
out door
بیرون
outdoor
بیرون
efferent
بیرون بر
from out of town
از بیرون
[از]
forth of
بیرون از
outsides
بیرون
out
<adv.>
بیرون
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
out of
بیرون از
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
outside
بیرون
abroad
بیرون
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
out-of-
بیرون از
without
بیرون از
without
بیرون
out
<adv.>
به بیرون
away
بیرون
out
بیرون از
outside appearance
بیرون
forth
بیرون از
off the track
بیرون
from the outside
از بیرون
outed
بیرون از
away
بیرون از
outward bound
بیرون رو
out-
بیرون از
distort
ازشکل طبیعی انداختن
distorts
ازشکل طبیعی انداختن
lolls
زبان بیرون
to pack off
بیرون کردن
loll
بیرون افتادن
lolls
بیرون افتادن
lolling
بیرون افتادن
to set forth
بیرون اوردن
to send down
بیرون کردن
to pay a way
بیرون دادن
to run out
بیرون امدن
to pay off
بیرون دادن
to puff out
پف پف بیرون امدن
loll
زبان بیرون
outflow
بیرون ریزی
lolled
زبان بیرون
lolled
بیرون افتادن
lolling
زبان بیرون
to pay away
بیرون دادن
extruding
بیرون امدن
plugs
بیرون زدن
draw
بیرون کشیدن
issues
بیرون امدن
draws
بیرون کشیدن
jettison
بیرون افکندن
outsides
در بیرون بیرونی
jettisoned
بیرون افکندن
expels
بیرون راندن
plugging
بیرون زدن
plug
بیرون زدن
Outside the house.
بیرون از خانه
extruding
بیرون کشیدن
vent
بیرون دادن
vented
بیرون دادن
venting
بیرون دادن
vents
بیرون دادن
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
outside
در بیرون بیرونی
expelling
بیرون راندن
outpourings
بیرون ریز
expelled
بیرون راندن
exhale
بیرون دادن
to clear out
بیرون اوردن
clear-out
بیرون اوردن
clear out
بیرون اوردن
outflows
بیرون ریزی
to stuck out
بیرون کردن
eccentrics
بیرون ازمرکز
eccentric
بیرون ازمرکز
exhaled
بیرون دادن
exhales
بیرون دادن
exhaling
بیرون دادن
unweave
بیرون اوردن
unthread
نخ بیرون اوردن از
expel
بیرون راندن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisons
بیرون افکندن
evoking
بیرون کشیدن
evokes
بیرون کشیدن
evoke
بیرون کشیدن
to shoot forth
بیرون امدن
outgoing
بیرون رونده
extra cranial
بیرون ازجمجمه
extrorse
بیرون برگشته
extroversion
برگشتگی به بیرون
extruder
بیرون اور
extrusion
بیرون زدن
protrudent
بیرون افتاده
propulsive
بیرون ریزنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com