Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
Other Matches
strip
محروم کردن از
excludes
محروم کردن
deprive
محروم کردن
to cut off
محروم کردن
exclude
محروم کردن
devest
محروم کردن
deprives
محروم کردن
depriving
محروم کردن
abdicate
محروم کردن
abdicated
محروم کردن
dis-
محروم کردن
bereave
محروم کردن
cut off
محروم کردن
abdicating
محروم کردن
abdicates
محروم کردن
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
samisch variation
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
rattening
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
dispossessing
از تصرف محروم کردن
dispossess
از تصرف محروم کردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
disinheriting
از ارث محروم کردن
dispossessing
محروم کردن دورکردن
disinherits
از ارث محروم کردن
dispossesses
محروم کردن دورکردن
dispossess
محروم کردن دورکردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
dispossessed
محروم کردن دورکردن
disinherit
از ارث محروم کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
unvoice
محروم از صدا کردن
unsight
از دیدن محروم کردن
russian defence
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
disestablishing
کلیسا را از ازادی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll.
کسی را از ارث محروم کردن
unsex
از خواص جنسی محروم کردن
ostracism
محروم کردن از حقوق اجتماعی
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance
وراث را از ارث محروم کردن
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
disendow
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disestablished
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
disfranchise
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishes
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracizing
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
disestablish
کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracised
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalize
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
deprives
محروم کردن معزول کردن
geld
بی تخمدان کردن محروم کردن
curtails
محروم کردن قطع کردن
curtail
محروم کردن قطع کردن
depriving
محروم کردن معزول کردن
deprive
محروم کردن معزول کردن
curtailed
محروم کردن قطع کردن
disappoint
ناکام کردن محروم کردن
disappoints
ناکام کردن محروم کردن
curtailing
محروم کردن قطع کردن
cut off
قطع کردن محروم کردن
evacuating
ترک کردن محروم کردن
evacuated
ترک کردن محروم کردن
foreclosing
محروم کردن سلب کردن
interdict
قدغن کردن محروم کردن
forecloses
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
محروم کردن سلب کردن
evacuate
ترک کردن محروم کردن
divest
محروم کردن عاری کردن
divesting
محروم کردن عاری کردن
divested
محروم کردن عاری کردن
divests
محروم کردن عاری کردن
foreclose
محروم کردن سلب کردن
evacuates
ترک کردن محروم کردن
theft
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
asserts
دفاع کردن از
ward off
دفاع کردن
asserting
دفاع کردن از
asserted
دفاع کردن از
defended
دفاع کردن
to defend
[from]
دفاع کردن
[از]
assert
دفاع کردن از
defends
دفاع کردن
defends
دفاع کردن از
to stick up for
دفاع کردن از
answers
دفاع کردن
answering
دفاع کردن
answered
دفاع کردن
answer
دفاع کردن
say a good word for
دفاع کردن
defend
دفاع کردن از
defend
دفاع کردن
defended
دفاع کردن از
defending
دفاع کردن از
defending
دفاع کردن
deraign
دفاع کردن
plead
دفاع کردن
advocating
دفاع کردن
to make a d.
دفاع کردن
propugn
دفاع کردن از
fend
دفاع کردن
buckler
دفاع کردن
advocates
دفاع کردن
makki
دفاع کردن
pleaded
دفاع کردن
advocate
دفاع کردن
pleads
دفاع کردن
implead
دفاع کردن
advocated
دفاع کردن
parry
سد کردن دفاع مستقیم
defenses
دفاع کردن استحکامات
bays
دفاع کردن درمقابل
assert oneself
از حق خود دفاع کردن
defense
دفاع کردن استحکامات
parries
سد کردن دفاع مستقیم
defence
دفاع کردن استحکامات
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
breasts
باسینه دفاع کردن
breast
باسینه دفاع کردن
parried
سد کردن دفاع مستقیم
to keep at bay
دفاع کردن درمقابل
bay
دفاع کردن درمقابل
champions
مبارزه دفاع کردن از
speak out
<idiom>
دفاع کردن از چیزی
baying
دفاع کردن درمقابل
championing
مبارزه دفاع کردن از
bayed
دفاع کردن درمقابل
championed
مبارزه دفاع کردن از
champion
مبارزه دفاع کردن از
eot geo reo
باز کردن دفاع ضربدری
detachment parry
دفاع با دور کردن شمشیرحریف
bield
شجاع شدن دفاع کردن
to defend oneself
[against]
از خود دفاع کردن
[درمقابل]
to act in self-defence
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
to vindicate a religion
دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
defense
دفاع وزارت دفاع
one on one
دفاع یارگری دفاع تک به تک
vindicates
دفاع کردن از محقق کردن
vindicated
دفاع کردن از محقق کردن
vindicate
دفاع کردن از محقق کردن
vindicating
دفاع کردن از محقق کردن
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
deprived
محروم
sans
محروم از
bereaved
محروم
disadvantaged
محروم
blighted
محروم
cold turkey
محروم
choiceless
محروم از حق انتخاب
deprivable
محروم کردنی
disadvantaged children
کودکان محروم
have not nations
ملل محروم
disinherited
محروم ازارث
subclass
طبقه محروم
lower class
طبقه محروم
underclass
طبقهی محروم
excludable
محروم کردنی
underclass
طبقه محروم
exclusion
محروم سازی
to be defected
محروم شدن
estopel
امرخاصی محروم شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com