Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
you shall rue it
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
Other Matches
you shall sweat for it
پشیمان خواهید شد
you will be sorry for it
پشیمان خواهید شد
you shall smart for it
سزای اینکار را خواهید دید
Do you want me to ...
می خواهید، که من ...
what more do you want
دیگر چه می خواهید
you shall go
خواهید رفت
you will go
خواهید رفت
when will you go?
کی خواهید رفت
What do you want to do with it?
با این چه می خواهید بکنید؟
target
هدفی که می خواهید به آن برسید
targeted
هدفی که می خواهید به آن برسید
targeting
هدفی که می خواهید به آن برسید
targetting
هدفی که می خواهید به آن برسید
targets
هدفی که می خواهید به آن برسید
targetted
هدفی که می خواهید به آن برسید
what do you meant
مقصود شما چیست چه مراددارید چه می خواهید
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
punches
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
declarative language
زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
penintent
پشیمان
penitent
پشیمان
contrite
پشیمان
regretful
پشیمان
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
kick oneself
<idiom>
پشیمان شدن
rued
پشیمان شدن
rues
پشیمان شدن
ruing
پشیمان شدن
rue
پشیمان شدن
She wI'll regret it bitterly.
مثل سگ پشیمان خواهد شد
repent
توبه کردن پشیمان شدن
repented
توبه کردن پشیمان شدن
repents
توبه کردن پشیمان شدن
repenting
توبه کردن پشیمان شدن
Be a good chap(fellow)and do it.
جان من اینکار راانجام بد ؟
he is unequal to the task
مرد اینکار نیست
He is a pastmaster at it .
خدای اینکار است
You wont reget it. You wont lose by it .
از اینکار بد نخواهی دید
Shen wI'll the work be complete?
اینکار کی کامل می شود ؟
What is the motive ( design) ?
غرض از اینکار چیست ؟
It is not possible ( feasible , practicable) .
اینکار عملی نیست
There is nothing to be ashamed lf .
( اینکار ) خجالت ندارد
relenting
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relented
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relent
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
He regareted his misdeed.
از عمل زشت خود پشیمان گشت
relents
رحم بدل اوردن پشیمان شدن
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work.
برای اینکار جان می دهد
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
Nothing wI'll come out of this.
از اینکار چیزی درنمی آید
It is beyond my authority(control).
اینکار از اختیار من خارج است
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
He did it out of friendship.
ازروی دوستی اینکار راکرد
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
The minisiter cant cope with it.
از دست وزیر اینکار بر نمی آید
I took a great deal of trouble over it.
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
His action is in the nature of sour grapes.
اززور پسی اینکار رامی کند
He wI'll give a good account of himself.
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
He is cut out for it ( this job ).
برای اینکار ساخته شده است
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
I'll eat my hat if I dont do it .
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
ay
افسوس
regret
افسوس
regrets
افسوس
pity
افسوس
wellaway
افسوس
ah
افسوس
dear me!
اه افسوس
alack
افسوس
o dear
اه افسوس
alas
افسوس
regretting
افسوس
regretted
افسوس
remorse
افسوس
pitied
افسوس
ah me
افسوس
dear me
افسوس
o dear me
افسوس
pities
افسوس
Dont let the grass grow under your feet.
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
bemoans
افسوس خوردن
ruing
افسوس خوردن
rues
افسوس خوردن
rued
افسوس خوردن
rue
افسوس خوردن
bemoaning
افسوس خوردن
feel sorry for
<idiom>
افسوس خوردن
bemoaned
افسوس خوردن
bemoan
افسوس خوردن
i express my regret for it
افسوس میخورم
regret
افسوس خوردن
compassionate
[archaic]
افسوس خوردن
commiserate
افسوس خوردن
be sorry
[apologizing]
افسوس خوردن
i am sorry
افسوس میخورم غمگینم
woe is me
افسوس وای برمن
regretted
تاسف افسوس خوردن
regret
تاسف افسوس خوردن
regrets
تاسف افسوس خوردن
regretting
تاسف افسوس خوردن
sighed
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighing
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighs
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sigh
افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
him who
انرا که
lackaday
حرف ندا علامت افسوس وتعجب
im regret that
بسیار افسوس بخورم که خیلی متاسفم که
lackadaisy
حرف ندا علامت افسوس وتعجب
to sighfor lost days
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
to be touched
[hit]
by a pang of regret
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
had searched
انرا می یافتید
i saw it
انرا دیدم
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
neither i or he sees it
نه من انرا می بینم نه او
send it by post
با پست انرا بفرستید
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
lowlander
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
i can make nothing of it
هیچ انرا نمیفهم
he sold the good ones
خوبهای انرا فروخت
i had it signed
انرا به امضاء رساندم
give it a twist
انرا پیچ بدهید
give it a shake
انرا تکان دهید
give it a rinse
انرا بشویید یا اب بکشید
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
shearling
گوسفندی که یک بار پشم انرا
they give it a good scrub
خوب انرا مالش میدهند
sculpsit
انرا تراشیده یاحجاری کرد
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
it mokes it yet easier
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
i kind of liked it
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
ormer
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
loaded dice
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
tentering
دار کشی
[میخ کشی ]
[اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
it will not bear repeating
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
indian giver
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
encountered
زد و خورد
feedback
پس خورد
engagements
زد و خورد
punch-ups
زد و خورد
punch-up
زد و خورد
engagement
زد و خورد
ate
خورد
passage of arms
زد و خورد
encounter
زد و خورد
feeds
خورد
prize fighting
زد و خورد
encountering
زد و خورد
encounters
زد و خورد
feed
خورد
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
cheque to a person's order
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
eating
خورد و خوراک
in-fighting
زد و خورد از فاصلهی کم
he partook of fare
ازخوراک ما خورد
feedback circuit
مدار پس خورد
face up feed
خورد رو به بالا
drank
خورد سرکشید
feedback
باز خورد
drank
عرق خورد
drank
نوشابه خورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com