Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
cast pearls before swine
<idiom>
از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
Other Matches
flume
دره تنگ بوسیله مجرا یاناودان بردن
dowse
پی بردن به وجوداب یا منابع دیگر زیرزمینی بوسیله گمانه
pneumatic disatch
بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
rainwash
شستشوی چیزی بوسیله باران
to buy something at an auction
چیزی را در
[بوسیله]
حراجی خریدن
She is also a valued colleague.
او
[زن]
همچنین یک همکار ارزشمندی است.
[اصطلاح رسمی و در نوشتنی]
towline
طناب یا ریسمانی که بوسیله ان چیزی را می کشند
photosensitize
بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
wherewithal
چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
fescue
چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
lug
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugged
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugging
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugs
اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
To discover (realize, assess) something.
به چیزی پی بردن
heuristic reason
دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
make do with something
با چیزی بسر بردن
decolo
رنگ چیزی را بردن
to benefit from something
سود بردن از چیزی
to capitalize/capitalise
[British English]
on something
سود بردن از چیزی
to profit from something
سود بردن از چیزی
make something do
با چیزی بسر بردن
dragrope
طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
cancel out
<idiom>
از بین بردن اثر چیزی
stale
تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
disfeature
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to shoot oneself in the foot
<idiom>
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
douse
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
doused
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
Who knows?You never can tell.
کسی چه می داند ؟
Who knows what the end wI'll be?
عاقبت کاررا کی می داند ؟
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
خودش را عقل کل می داند
Even a fool knows this .
یک احمق هم این رامی داند
in my f.
به ایین سوگند خدامی داند
Any fool knows that .
اینرا دیگه هرخری می داند
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
expert
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
She considers it beneath her dignity to work .
کار کردن را کسر شأن خود می داند
He has been a beggar for a hundred years; yet he d.
<proverb>
صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
Blessings are not valued till they are gone.
<proverb>
قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
If Ali is the camel-driver , he knows where to lea.
<proverb>
اگر على ساربان است مى داند شتر را کجا بخواباند .
to keep somebody in suspense
<idiom>
کسی را در حالت هراس گذاشتن
[چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone.
هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
habeas corpus
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
thruogh the a of
بوسیله
via
بوسیله
per
بوسیله
by the instrumentality of
بوسیله
whereby
که بوسیله ان
by dint of
بوسیله
perprep
بوسیله
of
بوسیله
wherewithal
که بوسیله ان
with
بوسیله
at the hand of
بوسیله
by
بوسیله
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
hydromancy
تفال بوسیله اب
per pais
بوسیله مملکت
electrically
بوسیله برق
municipally
بوسیله شهرداری
by depty
بوسیله نماینده
per pais
بوسیله کشور
hydrolysis
تجزیه بوسیله اب
by wire
بوسیله تلگراف
by the f.
بوسیله لمس
churn
بوسیله اسباب گردنده
infiltration
پالایش بوسیله تراوش
patenting
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
dragonnades
بوسیله سواره نظام
in propria persona
بوسیله خود شخص
brewed
بوسیله جوشاندن وتخمیرابجوساختن
brew
بوسیله جوشاندن وتخمیرابجوساختن
brews
بوسیله جوشاندن وتخمیرابجوساختن
eluviation
انتقال بوسیله بادوباران
diathermy
معالجه بوسیله حرارت
lapped joint
اتصال بوسیله پوشش
intuitively
بوسیله درک مستقیم
postage
حمل بوسیله پست
churned
بوسیله اسباب گردنده
churns
بوسیله اسباب گردنده
to scent out
بوسیله بوجستجوکردن ویافتن
electromotive
متحرک بوسیله برق
leaching
تصفیه بوسیله شستشو
hydrolyze
بوسیله اب تجزیه شدن
hydromancer
تفال زننده بوسیله اب
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
galvanography
روی مس بوسیله اندودکهربایی
electric chair
اعدام بوسیله برق
pipeage
ترابری بوسیله لوله
patented
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patents
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
radar scan
مراقبت بوسیله رادار
seagirt
محصور بوسیله دریا
baptizing
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
traingulation
پیمایش بوسیله مثلثات
baptize
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
patent
بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
pouring
تراوش بوسیله ریزش
poured
تراوش بوسیله ریزش
pipe down
بوسیله شیپور یا نای
pipage
ترابری بوسیله لوله
phototypography
چاپ بوسیله عکسبرداری
photogelatin process
چاپ بوسیله ژلاتین
aeromancy
تفال بوسیله هوا
aerotherapeutics
معالجه بوسیله هوا
windswept
بوسیله باد جاروشده
semaphore
مخابره بوسیله پرچم
pour
تراوش بوسیله ریزش
baptising
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
pours
تراوش بوسیله ریزش
baptises
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
windblown
در حرکت بوسیله باد
sent via e-mail
بوسیله ایمیل فرستاده شد
grout stop
اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
step down
کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
wigwag
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
argon arc welding
جوش قوسی بوسیله گازارگون
wet down
بوسیله اب پاشی خیس کردن
perfusion
غسل تعمید بوسیله اب پاشی
hit wicket
انداختن میله بوسیله خودتوپزن
incuse
نقش شده بوسیله چکش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com