Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
Thank you for the confirmation of your request!	از تایید درخواستتان خیلی متشکرم.
Other Matches
Nothing more, thanks.	خیلی متشکرم.
thank you very much	خیلی متشکرم
We enjoyed it, thank you.	از آن لذت بردیم. خیلی متشکرم.
Nothing more, thanks.	کافی است، خیلی متشکرم.
Cheers! [British]	متشکرم!
Thanks!	متشکرم!
Thank you!	متشکرم!
thank tou for that book	متشکرم
Ta, love! [British]	متشکرم!
Thanks a mI'llion.	یک دنیا متشکرم
thank you	سپاس گزارم متشکرم
Thank you, this is for you.	متشکرم. این هم انعام شماست.
I can manage, thank you.	خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
she has a well poised head	وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom>	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom>	موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilm	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms	فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce	صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency	فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous	خیلی سنگین خیلی کودن
rattling	خیلی تند خیلی خوب
emergency	خیلی خیلی فوری
emergencies	خیلی خیلی فوری
jim dandy	ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
confirmation	تایید
graced	تایید
grace	تایید
gracing	تایید
graces	تایید
certification	تایید
approval	تایید
verification	تایید
acknowledgements	تایید
acknowledgments	تایید
acknowledgement	تایید
allegations	تایید
allegation	تایید
corroboration	تایید
emphasised	تایید کردن
approving	تایید کردن
approve	تایید کردن
emphasizing	تایید کردن
emphasizes	تایید کردن
seconder	تایید کننده
emphasized	تایید کردن
emphasize	تایید کردن
emphasising	تایید کردن
emphasises	تایید کردن
endorsement	موافقت تایید
endorsements	موافقت تایید
supporting	تایید کردن
corroborator	تایید کننده
social approval	تایید اجتماعی
corroborant	تایید کننده
confirmer	تایید کننده
confirmative	تایید کننده
vertify	تایید کردن
insusceptible	تایید ناپذیر
confirmor	تایید کننده
acknowledgement of order	تایید سفارش
approvingly	به تایید رسیده
approvingly	تایید شده
approved	تایید شده
validity	تایید تصدیق
approves	تایید کردن
price support	تایید قیمت
approved	به تایید رسیده
corrobrant	تایید کننده
passed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
untested <adj.>	تایید نشده
uninspected <adj.>	تایید نشده
unexamined <adj.>	تایید نشده
unevaluated <adj.>	تایید نشده
unchecked <adj.>	تایید نشده
unaudited <adj.>	تایید نشده
unverified <adj.>	تایید نشده
authorized <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.>	به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.>	تایید شده
authorized <adj.> <past-p.>	تایید شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	تایید شده
approved <adj.> <past-p.>	تایید شده
allowed <adj.> <past-p.>	تایید شده
agreed <adj.> <past-p.>	تایید شده
corroborating	تایید کردن
acknowledges	تایید کردن
ratify	تایید کردن
ratifies	تایید کردن
ratified	تایید کردن
acknowledge	تایید کردن
confirms	تایید کردن
support	تایید کردن
corroborated	تایید کردن
support	تقویت تایید
grace	تایید کردن
confirm	تایید کردن
confirmed	تایید شده
graces	تایید کردن
certifiable	قابل تایید
gracing	تایید کردن
acknowledging	تایید کردن
corroborates	تایید کردن
ratifying	تایید کردن
corroborate	تایید کردن
graced	تایید کردن
confirmation	تایید ازاطلاعات رسیده
self sustained	تایید شده نفس
verifiable	قابل تصدیق تایید
approved bank	بانک تایید شده
approved circuit	مدار تایید شده
validation	تایید معتبر سازی
confirmed location	موضع تایید شده
confirmable	قابل تایید وتصدیق
support	تایید کردن نگهداری
quality control approval	تایید کنترل کیفیت
assertion	تایید ادعا افهارنامه
security clearance	تایید صلاحیت کردن
confirmed by documents <adj.>	تایید شده توسط اسناد
authenticator	تایید کننده اعتبار اسناد
validate	تایید اعتبار قانونی کردن
validated	تایید اعتبار قانونی کردن
confirmed location	محل تایید شده دشمن
confirmed letter of credit	اعتبار اسنادی تایید شده
vouch	اطمینان دادن تایید کردن
validating	تایید اعتبار قانونی کردن
unconfirmed letter of credit	اعتبار اسنادی تایید نشده
validates	تایید اعتبار قانونی کردن
avouch	مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
corroborative	تایید کننده- موید- تقویت امیز
daclare	تایید مجدد شرکت اسب درمسابقه
institute for	professionals ofcomputer certification موسسه تایید متخصص
clearance	پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
O.K.	دکمه OK که برای شروع یا تایید یک عمل به کار می رود
homologate	اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
protocol	استانداردهای بتادل داده بین هر سیستم کامپیوتری با تایید استاندارد
consulage	هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
protocols	استانداردهای بتادل داده بین هر سیستم کامپیوتری با تایید استاندارد
underpins	پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned	پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpin	پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
society of certified processors	سازمانی که علائق و خواستههای متخصصین تایید شده کامپیوتر را ارائه میدهد
guaranteed	متن قانونی که صحت کار ماشین یا کیفیت خوب یک موضوع را تایید میکند
guarantee	متن قانونی که صحت کار ماشین یا کیفیت خوب یک موضوع را تایید میکند
guarantees	متن قانونی که صحت کار ماشین یا کیفیت خوب یک موضوع را تایید میکند
for long	خیلی
not a few	خیلی ها
dumpiness	خیلی
in large quantities	خیلی خیلی
very little	خیلی کم
very	خیلی
far and away	خیلی
routh	خیلی
villainous	خیلی بد
highly	خیلی
dammit	خیلی
damn	خیلی
many	خیلی
ten	خیلی
copious	خیلی
to a large extent	خیلی
abysmal <adj.>	خیلی بد
cool <adj.>	خیلی خوب
awesome <adj.>	خیلی خوب
great <adj.>	خیلی خوب
much worse	خیلی بدتر
it is very easily done	خیلی به اسانی
oftentimes	خیلی اوقات
decrepit	خیلی پیر
many persons	خیلی اشخاص
many people	خیلی اشخاص
much was said	خیلی حرفهازده شد
many people	خیلی از مردم
lower most	خیلی پست تر
lily white	خیلی سفید
once in the blue moon	خیلی بندرت
level best	خیلی خوب
level best	خیلی عالی
wicked <adj.>	خیلی خوب
sick [British E] <adj.>	خیلی خوب
of vital importance	خیلی ضروری
overstrung	خیلی حساس
I had an awful time .	به من خیلی بد گذشت
bone dry	خیلی خشک
too bad <idiom>	خیلی بد ،غم انگیز
to pieces <idiom>	خیلی زیاده
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
in seventh heaven <idiom>	خیلی خوشحال
mad as a hornet <idiom>	خیلی عصبانی
not so hot <idiom>	نه خیلی خوب
faraway	خیلی دور
very light	خیلی سبک
number one	خیلی خوب
tickled pink <idiom>	خیلی شادوخوشحال

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com