Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
lomomote
از جایی بجایی حرکت کردن
Other Matches
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to frequent a place
بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
miscarry
بجایی نرسیدن
to reach a place
بجایی رسیدن
miscarrying
بجایی نرسیدن
miscarries
بجایی نرسیدن
cheating does not prosper
دغلی بجایی نمیرسد
nothing venture nothing have
ادم کم دل بجایی نمیرسد
Our efforts (endeavours) came to nothing (nil)
تلاشهای ما بجایی نرسید
To attain a high position in life.
درزندگی بجایی رسیدن
The project fell through ( got nowhere).
این طرح بجایی نرسید
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
gas fittings
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
stand clear
جایی را ترک کردن
to stay away from something
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to skive off early
[British English]
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to decamp
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
an intrusive person
کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
to retire from
[to]
a place
از
[به]
جایی کناره گیری کردن
[یا منزوی شدن]
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
to prospect for gold
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
to bear oneself
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
sailed
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
inch
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
waggle
حرکت کردن
departures
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
have way on
حرکت کردن
move
حرکت کردن
waggling
حرکت کردن
whir
حرکت کردن
get under way
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
crawfish
به پشت حرکت کردن
to tail to the tide
باجزرومد حرکت کردن
make leeway
حرکت پهلویی کردن
sneaks
دزدکی حرکت ه کردن
sneaked
دزدکی حرکت ه کردن
sneak
دزدکی حرکت ه کردن
trail
بدنبال حرکت کردن
trailed
بدنبال حرکت کردن
crab
به پهلو حرکت کردن
zigzagging
حرکت زیگزاگی کردن
zigzags
حرکت زیگزاگی کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
zigzagged
حرکت زیگزاگی کردن
zigzag
حرکت زیگزاگی کردن
crabs
به پهلو حرکت کردن
trails
بدنبال حرکت کردن
trailing
بدنبال حرکت کردن
to bolt
ناگهانی حرکت کردن
streaked
بسرعت حرکت کردن
lazy
باکندی حرکت کردن
range
سیر و حرکت کردن
ranged
سیر و حرکت کردن
ranges
سیر و حرکت کردن
lazier
باکندی حرکت کردن
laziest
باکندی حرکت کردن
to move on
واداربه حرکت کردن
trances
باچالاکی حرکت کردن
trance
باچالاکی حرکت کردن
spiral
بطورمارپیچ حرکت کردن
pule
باصدا حرکت کردن
spirals
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraling
بطورمارپیچ حرکت کردن
spiraled
بطورمارپیچ حرکت کردن
to make an early start
زود حرکت کردن
skeet
باسرعت حرکت کردن
streaks
بسرعت حرکت کردن
sailings
با نازوعشوه حرکت کردن
infile
به ستون دو حرکت کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
sailed
با نازوعشوه حرکت کردن
streaking
بسرعت حرکت کردن
streak
بسرعت حرکت کردن
lug
سنگین حرکت کردن
submarines
زیردریا حرکت کردن
sail
با نازوعشوه حرکت کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
submarine
زیردریا حرکت کردن
spank
با سرعت حرکت کردن
underway
در حال حرکت کردن
darting
بسرعت حرکت کردن
whirry
بعجله حرکت کردن
jink
بسرعت حرکت کردن
spanked
با سرعت حرکت کردن
dart
بسرعت حرکت کردن
darted
بسرعت حرکت کردن
spanks
با سرعت حرکت کردن
n tuple
N جایی
minx
زن هر جایی
wherever
جایی که
charnel house
جایی که
someplace
یک جایی
someplace
جایی
inopportunity
بی جایی
inopportuneness
بی جایی
rippling
بطور موجی حرکت کردن
rippled
بطور موجی حرکت کردن
slugs
مثل حلزون حرکت کردن
moved
حرکت کردن تکان خوردن
zooms
با صدای وزوز حرکت کردن
ripples
بطور موجی حرکت کردن
depart
روانه شدن حرکت کردن
skipped
رقص کنان حرکت کردن
departs
روانه شدن حرکت کردن
To move backwards and forwards.
عقب وجلو حرکت کردن
skip
رقص کنان حرکت کردن
choking
مسدود کردن از حرکت بازداشتن
skips
رقص کنان حرکت کردن
departing
روانه شدن حرکت کردن
shuffling
این سو وان سو حرکت کردن
shuffles
این سو وان سو حرکت کردن
ripple
بطور موجی حرکت کردن
zoomed
با صدای وزوز حرکت کردن
freewheels
با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled
با ازادی حرکت وجنبش کردن
hulk
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
freewheel
با ازادی حرکت وجنبش کردن
move
حرکت کردن تکان خوردن
starboard
بطرف راست حرکت کردن
whish
باصدای هیس حرکت کردن
zoom
با صدای وزوز حرکت کردن
ambulate
حرکت کردن درحرکت بودن
shuffle
این سو وان سو حرکت کردن
shuffled
این سو وان سو حرکت کردن
criss-cross
بهطور متقاطع حرکت کردن
slugged
مثل حلزون حرکت کردن
slug
مثل حلزون حرکت کردن
hulks
باسنگینی ورخوت حرکت کردن
criss-crossing
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crosses
بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed
بهطور متقاطع حرکت کردن
moves
حرکت کردن تکان خوردن
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
troupes
بصورت دسته حرکت کردن
troupe
بصورت دسته حرکت کردن
wriggle
حرکت کرم وار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com