Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
Other Matches
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
winglike
جناح وار جناح مانند
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
ashore
درکنار
besides
درکنار
by
درکنار
sidelong
درکنار
along by
درکنار
beside
درکنار
intercostal
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
bridgehead
پایگاه درکنار دریا
bridgeheads
پایگاه درکنار دریا
get it all together
<idiom>
همه چیز درکنار هم
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
bazer
سوارکاری که درکنار گاومیراند و او را در مسیری قرار میدهد تا گاوباز بهتربتواند روی ان بپرد
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
بیک حمله دریک حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
thrust
حمله کردن
thrusting
حمله کردن
set about
حمله کردن به
to fall on
حمله کردن
snap at
حمله کردن
attack
حمله کردن بر
beset
حمله کردن
assailed
حمله کردن بر
besets
حمله کردن
make at
حمله کردن
to fallirrto a f.
حمله کردن
to makea raid.on
حمله کردن بر
to set at
حمله کردن به
to be down up
حمله کردن بر
setting up
حمله کردن
sets
حمله کردن
set
حمله کردن
launch an attack
حمله کردن
attack
حمله کردن
strikes
حمله کردن
assailed
حمله کردن
assails
حمله کردن
thrusts
حمله کردن
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
strike
حمله کردن
assailing
حمله کردن بر
to sweep down on
حمله کردن بر
attacks
حمله کردن بر
to make a pounce
حمله کردن
assailing
حمله کردن
attacked
حمله کردن
attacked
حمله کردن بر
assail
حمله کردن بر
assails
حمله کردن بر
assail
حمله کردن
attacks
حمله کردن
inveighing
با سخن حمله کردن
launches
شروع کردن حمله
launched
شروع کردن حمله
to torpedo
با اژدر حمله کردن
launch
شروع کردن حمله
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
inveigh
با سخن حمله کردن
pop
حمله کردن ترکاندن
pebble
باریگ حمله کردن
popped
حمله کردن ترکاندن
pebbles
باریگ حمله کردن
pitch into
به خوراک حمله کردن
pops
حمله کردن ترکاندن
forays
چپاول کردن حمله
foray
چپاول کردن حمله
counterattack
حمله متقابل کردن
submarines
با زیردریایی حمله کردن
submarine
با زیردریایی حمله کردن
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
launching
شروع کردن حمله
inveighs
با سخن حمله کردن
to assume the a
اول حمله کردن
inveighed
با سخن حمله کردن
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
triggered
شروع کردن حمله یاکار
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
trigger
شروع کردن حمله یاکار
attack
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
triggers
شروع کردن حمله یاکار
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
maraud
بقصد غارت حمله کردن
set on
پیش رفتن حمله کردن
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
rush
حمله کردن هجوم با عجله
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
parried
دفع کردن حمله حریف
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
parry
دفع کردن حمله حریف
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
attacks
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
parrying
دفع کردن حمله حریف
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
parries
دفع کردن حمله حریف
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
attacked
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
assemble
قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembled
قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembles
قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
zone bits
بیتهای مخصوصی که درکنار بیتهای عددی برای نمایش کاراکترهای الفبایی بکار میروند
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanked
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanks
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflank
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
to lie east and west
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
left flank
جناح چپ
aisles
جناح
aisle
جناح
winging
جناح
pinna
جناح
wing
جناح
shoulder
جناح
shouldered
جناح
shouldering
جناح
shoulders
جناح
flank
جناح
flanked
جناح
flanking
جناح
left
جناح چپ
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
left-wing
مربوط به جناح چپ
left wing
مربوط به جناح چپ
left wing of army
جناح یسار
van
بال جناح
right-wingers
جناح راستی
rightist
جناح راستی
rightists
جناح راستی
transept
جناح کلیسا
transepts
جناح کلیسا
right-winger
جناح راستی
litotes
خفض جناح
vans
بال جناح
pitch diameter
قطر جناح
flanked
دامنه جناح
rightism
جناح راستی
flanker
مهاجم جناح
cross from a flank
عبوراز یک جناح
flanking
دامنه جناح
self depreciation
حفض جناح
right wing of army
جناح یمین
right winger
جناح راستی
right flank
جناح راست
right wing
جناح راست
left-wingers
جناح چپی
left winger
جناح چپی
right-wing
جناح راست
disposed flank
جناح باز
left-winger
جناح چپی
flank
دامنه جناح
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
impinge
تخطی کردن حمله کردن
beset
مزین کردن حمله کردن بر
invade
تهاجم کردن حمله کردن بر
besets
مزین کردن حمله کردن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com