English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English Persian
operate از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
Other Matches
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
utilizes بهره برداری کردن
exploiting بهره برداری کردن از
utilised بهره برداری کردن
tapping بهره برداری کردن از
exploit بهره برداری کردن از
utilize بهره برداری کردن
exploits بهره برداری کردن از
utilizing بهره برداری کردن
utilising بهره برداری کردن
tapped بهره برداری کردن از
utilises بهره برداری کردن
tap بهره برداری کردن از
operate عمل کردن بهره برداری کردن
operated عمل کردن بهره برداری کردن
operates عمل کردن بهره برداری کردن
exploitation بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
utilization بهره برداری
utilisations بهره برداری ها
gained بهره برداری
gains بهره برداری
utilisation [British] بهره برداری
exploitation [utilization] بهره برداری
utilizations بهره برداری ها
gain بهره برداری
usages بهره برداری ها
usage بهره برداری
using بهره برداری
exploitation بهره برداری
operation بهره برداری
operating cost هزینه بهره برداری
operating budget بودجه بهره برداری
maximum value مقدار بهره برداری
royalty حق بهره برداری از چیزی
royalties حق بهره برداری از چیزی
emergency operation بهره برداری اضطراری
ready for use اماده بهره برداری
water utilization project پروژه بهره برداری از منابع اب
agronomics علم بهره برداری از زمین
operational research تحقیق درخصوص بهره برداری
integrated reservoir operation بهره برداری توام از چندمخزن
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
economic life مدت بهره برداری از ماشین الات
tinpenny حق الارض بهره برداری ازمعدن قلع
A concession امتیاز بهره برداری ( از معادن وغیره )
super imposed working load بار مربوط به بهره برداری از بنا
cost in use هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
watershed management کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
arrentation پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
roll out the red carpet <idiom> حسابی پذیرایی کردن
operating bridge پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
divest بی بهره کردن
deprives بی بهره کردن
depriving بی بهره کردن
deprive بی بهره کردن
divesting بی بهره کردن
divests بی بهره کردن
divested بی بهره کردن
infatute ازخرد بی بهره کردن
out law از حقوق بی بهره کردن
partook بهره داشتن طرفداری کردن
spoliation تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
job کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
jobs کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
mapping نقشه برداری کردن
sample نمونه برداری کردن
defrauds کلاه برداری کردن
defraud کلاه برداری کردن
defrauding کلاه برداری کردن
safing چاشنی برداری کردن
defrauded کلاه برداری کردن
sampled نمونه برداری کردن
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
european atomic energy community جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
arithmetic mean میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic expression عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
averaged میانگین حسابی متوسط حسابی
average میانگین حسابی متوسط حسابی
averages میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging میانگین حسابی متوسط حسابی
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
unveiled نمودار کردن پرده برداری
unveil نمودار کردن پرده برداری
sampling نمونه برداری مزه کردن
unveiling نمودار کردن پرده برداری
unveils نمودار کردن پرده برداری
photo imagery عکس برداری کردن از زمین
solenoid sweep پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
ill treat سوء استفاده کردن ضایع کردن
aliasing اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
uses استفاده کردن استعمال کردن
abusing سو استفاده کردن از ضایع کردن
abused سو استفاده کردن از ضایع کردن
abuse سو استفاده کردن از ضایع کردن
abuses سو استفاده کردن از ضایع کردن
use استفاده کردن استعمال کردن
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
maps نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
xerographic عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
xerography عکس برداری وکپی برداری ازترسیمات بوسیله اثرنور برروی کاغذ وغیره
to play upon سو استفاده کردن از
to make use of استفاده کردن از
to make much of استفاده کردن از
utilize استفاده کردن از
put-upon استفاده کردن از
employing استفاده کردن
to trade on سو استفاده کردن از
utilises استفاده کردن از
utilised استفاده کردن از
utilizing استفاده کردن از
to take a of استفاده کردن از
employs استفاده کردن
put upon استفاده کردن از
utilising استفاده کردن از
utilizes استفاده کردن از
employ استفاده کردن
to a. one self of استفاده کردن از
employed استفاده کردن
play on سوء استفاده کردن از
to tread on somebody's foot <idiom> از کسی سو استفاده کردن
make much of استفاده زیاد کردن از
strain سوء استفاده کردن از
solarize استفاده کردن از نورافتاب
strains سوء استفاده کردن از
uses مصرف استفاده کردن
to seize the opportunity ازموقع استفاده کردن
misusing سوء استفاده کردن از
reuse دوباره استفاده کردن
trade on سوء استفاده کردن از
do up اماده استفاده کردن
use up <idiom> استفاده کامل کردن
impose upon سوء استفاده کردن از
exercise one's veto از حق وتو استفاده کردن
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
to profit by the accasion از موقع استفاده کردن
misuses سوء استفاده کردن از
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
use مصرف استفاده کردن
take advantage سوء استفاده کردن از
misused سوء استفاده کردن از
misuse سوء استفاده کردن از
to work out منتهای استفاده را کردن از
stenciling الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilling الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencil الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stenciled الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencilled الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
stencils الگوی گرده برداری قالب نقشه برداری
phototostat رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
To pick other peoples brains. از افکار دیگران استفاده کردن
to play it با وسائل پست سو استفاده کردن از
to play با وسائل پست سو استفاده کردن
to use these rules از این قاعده ها استفاده کردن
to lay hold on استفاده ازضعف کسی کردن
talk down to someone <idiom> از کلمات ساده استفاده کردن
done with <idiom> تمام کردن استفاده از چیزی
redundancies نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
hectograph ماشین کپیه برداری یارونوشت برداری
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
clearest مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearer مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
simpler که استفاده و کار کردن با آن ساده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com