Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
indulgence	از راه افراط بخشیدن
indulgences	از راه افراط بخشیدن
Other Matches
vitalize	زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
excesses	افراط
excess	افراط
excessive use	افراط
extravagances	افراط
self indulgence	افراط
overindulgence	افراط
frills	افراط
excessiveness	افراط
exorbitance	افراط
extremeness	افراط
fulsomeness	افراط
inordinacy	افراط
inordinateness	افراط
intemperance	افراط
frill	افراط
extravagance	افراط
superfluity	افراط
excess	افراط بی اعتدالی
hard line	افراط آمیز
extremity	افراط و تفریط
extremities	افراط و تفریط
wanton	افراط کردن
indulging	افراط کردن
extremism	افراط گرایی
self-indulgent	افراط کار
excesses	افراط بی اعتدالی
ultraism	افراط کاری
exorbitance	زیادی افراط
indulges	افراط کردن
distemperate	افراط کار
hypercriticism	افراط در انتقاد
outrageousness	تجاوز افراط
overindulge	افراط ورزیدن
to carry to excess	افراط کردن در
to run to extremes	افراط وتفریطکردن
self indulgent	افراط کار
indulged	افراط کردن
enormously	بحد افراط
extravagantly	با افراط زیاد
extravagantly	با افراط کاری
scrupulously	بحد افراط
indulge	افراط کردن
intemperate	افراط کار
excessively	بحد افراط
to take an extreme course	افراط یاتفریط کردن
take an extreme course	افراط یا تفریط کردن
golden mean	برکناری از افراط و تفریط
cachinnate	در خنده افراط کردن
supererogation	افراط در انجام وفیفه
religiose	دیندار بحط افراط
potation	جرعه افراط در شرب
oxyopia	تزئینی بحد افراط
overbuy	در خرید افراط کردن
go to extreme	افراط و تفریط کردن
carouses	در مشروب افراط کردن
carousing	در مشروب افراط کردن
indulgences	زیاده روی افراط
wasteful	افراط کار متلف
caroused	در مشروب افراط کردن
indulgence	زیاده روی افراط
carouse	در مشروب افراط کردن
profit cannibalism	افراط در تخفیف و ارزان فروشی
purism	افراط در استعمال صحیح الفاظ
overnice	دقت گیر بحد افراط
plethora	ازدیاد خون در یک نقطه افراط
overmuch	بحد افراط بمقدار زیاد
ultra individualism	اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
extremism	افراط کاری عقیده افراطی
intemperately	ازروی افراط با زیاده روی
radicals	افراطی افراط گرا ریشهای
radical	افراطی افراط گرا ریشهای
radicalism	گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
overacted	در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting	در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts	در ایفای نقش خود افراط کردن
blase	بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
booze	مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozed	مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes	مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing	مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overact	در ایفای نقش خود افراط کردن
flag-waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness	نمایش عفت یااداب بحد افراط
flag waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
red tapery	رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading	بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism	افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea	ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
condone	بخشیدن
dispend	بخشیدن
assoil	بخشیدن
condoned	بخشیدن
condones	بخشیدن
give-away	بخشیدن
endue	بخشیدن به
endowing	بخشیدن
bestowed	بخشیدن
bestow	بخشیدن
condoning	بخشیدن
gift	بخشیدن به
endow	بخشیدن
gifts	بخشیدن به
gifts	بخشیدن
absolving	بخشیدن
give-aways	بخشیدن
absolved	بخشیدن
absolve	بخشیدن
bestowing	بخشیدن
donates	بخشیدن
donated	بخشیدن
endows	بخشیدن
absolves	بخشیدن
bestows	بخشیدن
donate	بخشیدن
give away	بخشیدن
betake	بخشیدن
donating	بخشیدن
give	بخشیدن
to look over	بخشیدن
gives	بخشیدن
privilege	بخشیدن
indulgences	بخشیدن
indulgence	بخشیدن
exemption	بخشیدن
gift	بخشیدن
portions	بخشیدن
giving	بخشیدن
portion	بخشیدن
remitting	بخشیدن
remit	بخشیدن
remitted	بخشیدن
giveaway	بخشیدن
forgives	بخشیدن
forgiven	بخشیدن
remits	بخشیدن
forgive	بخشیدن
indue	بخشیدن
let off	بخشیدن
vouchsafe	بخشیدن
vouchsafing	بخشیدن
vouchsafed	بخشیدن
vouchsafes	بخشیدن
carry out	تحقق بخشیدن
put inpractice	تحقق بخشیدن
diversification	تنوع بخشیدن
actualize	تحقق بخشیدن
carry ineffect	تحقق بخشیدن
put ineffect	تحقق بخشیدن
put into effect	تحقق بخشیدن
carry into effect	تحقق بخشیدن
make something happen	تحقق بخشیدن
implement	تحقق بخشیدن
spare	بخشیدن یدک
spared	بخشیدن یدک
actualise [British]	تحقق بخشیدن
reflated	تحرک بخشیدن
animate	زندگی بخشیدن
reflate	تحرک بخشیدن
universalize	جامعیت بخشیدن به
quick en	روح بخشیدن
enfeoff	تیول بخشیدن
manumit	ازادی بخشیدن
invigorate	روح بخشیدن
reflates	تحرک بخشیدن
reflating	تحرک بخشیدن
souped-up <idiom>	اثر بخشیدن
animates	زندگی بخشیدن
to give being to	هستی بخشیدن
inspires	الهام بخشیدن
expedited	سرعت بخشیدن
expedites	سرعت بخشیدن
gracing	زینت بخشیدن
graced	زینت بخشیدن
enliven	زندگی بخشیدن
enliven	حیات بخشیدن
grace	زینت بخشیدن
grants	دادن بخشیدن
enlivened	زندگی بخشیدن
enlivened	حیات بخشیدن
granted	دادن بخشیدن
enlivening	زندگی بخشیدن
enlivening	حیات بخشیدن
cure	درمان بخشیدن
expedite	سرعت بخشیدن
cured	درمان بخشیدن
inspire	الهام بخشیدن
energised	نیرو بخشیدن
energises	نیرو بخشیدن
energising	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
generalizing	کلیت بخشیدن
energizing	نیرو بخشیدن
generalizes	کلیت بخشیدن
generalize	کلیت بخشیدن
generalising	کلیت بخشیدن
generalises	کلیت بخشیدن
cures	درمان بخشیدن
grant	دادن بخشیدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com