Dictiornary-Farsi | از روی بدبختی یا بیچارگی بطور بد یا زیان اور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
wretchedly	از روی بدبختی یا بیچارگی بطور بد یا زیان اور


Other Matches

malignly	بطور زیان اور
perniciously	بطور زیان اور
pestilently	بطور زیان اور
prejudicially	بطور زیان اور
noxiously	بطور زیان اور
detrimentally	بطور زیان اور
inimically	بطور زیان اور
scitovsky double criterion	که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
miserably	به بیچارگی
calamity	بیچارگی
miseries	بیچارگی
misery	بیچارگی
desperation	بیچارگی
helplessness	بیچارگی
out of desperation	از بیچارگی
misfortunes	بیچارگی
necessitousness	بیچارگی
calamities	بیچارگی
misfortune	بیچارگی
helplessly	از روی بیچارگی
misfortunes	بدبختی
disasters	بدبختی
misfortune	بدبختی
calamities	بدبختی
haplessness	بدبختی
unhappiness	بدبختی
wretchedness	بدبختی
calamity	بدبختی
bad fortune	بدبختی
hard luck	بدبختی
miseries	بدبختی
disaster	بدبختی
lucklessness	بدبختی
reverses	بدبختی
reversing	بدبختی
misery	بدبختی
mischance	بدبختی
bad luck	بدبختی
mischances	بدبختی
mishap	بدبختی
mishaps	بدبختی
adversity	بدبختی
miserably	با بدبختی
hard lines	بدبختی
reversed	بدبختی
reverse	بدبختی
ill being	بدبختی
infortune	بد اختری بدبختی
steeped in misery	غرق بدبختی
calamitous	بدبختی اور
ill fated	موجب بدبختی
haplessly	از روی بدبختی
weal and woe	خوشبختی و بدبختی
ambs ace	بدنقشی بدبختی
an iliad of woes	قصه بدبختی
wrack	خرابی بدبختی
infelicific	بدبختی اور
disasters	بلا ستارهء بدبختی
it is indicative of bad luck	نشانه بدبختی است
disaster	بلا ستارهء بدبختی
misadventures	حادثه ناگوار بدبختی
misadventure	حادثه ناگوار بدبختی
ill fated	شوم بدبختی اور
to vegetate	پر از بدبختی زندگی کردن
She was crying over her misfortunes.	ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively	بطور نافذ بطور زننده
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
martially	بطور جنگی بطور نظامی
ravaging	زیان
ravaged	زیان
ravages	زیان
ravage	زیان
disadvantages	زیان
forfeit	زیان
forfeited	زیان
forfeiting	زیان
injuring	زیان
injures	زیان
injure	زیان
wash out	زیان
total losses	زیان کل
ill	زیان
ill-	زیان
ills	زیان
lesions	زیان
lesion	زیان
hurts	زیان
hurting	زیان
hurt	زیان
detriment	زیان
scathe	زیان
loss	زیان
forfeits	زیان
maleficium	زیان
hazarded	زیان
evil	زیان
forfeiture	زیان
noxiousness	زیان
hazard	زیان
damage	زیان
hazards	زیان
hazarding	زیان
disservice	زیان
detrime	زیان
drawback	زیان
prejudices	زیان
evils	زیان
drawbacks	زیان
hurtfulness	زیان
prejudice	زیان
disadvantage	زیان
phytobentos	ته- زیان
to suffer a loss	زیان دیدن
to sustain a loss	زیان دیدن
to do harm	زیان رسانیدن
operating loss	زیان عملیاتی
sufferings	ابتلاء زیان
disadvantageous	زیان اور
suffering	ابتلاء زیان
incommodity	زیان ناراحتی
to incur a loss	زیان دیدن
windfall loss	زیان اتفاقی
hazardous	زیان اور
cause to sustain a loss	زیان رساندن به
capital loss	زیان سرمایه
dead loss	زیان ناخالص
suicidal	زیان اور
break even	بی سود و زیان
derogatory to	زیان رساننده
disserviceable	زیان اور
nocuous	زیان اور
harmfulness	زیان رسانی
actual total loss	کل زیان وارده
actual loss	زیان واقعی
willful misconduct	زیان عمدی
gain or loss	سود یا زیان
consequential loss	زیان تبعی
i am 0 rials out of pocket	05 ریال زیان
vagrantbenthos	ته زیان جنبا
pernicious	زیان اور
suffring	ابتلا زیان
offense,etc	تهاجم زیان
profit and loss	سود و زیان
deleterious	زیان اور
suffers	زیان دیدن
suffered	زیان دیدن
suffer	زیان دیدن
partial loss	زیان جزئی
harms	زیان ضرر
harming	زیان ضرر
harm	زیان ضرر
perfect loss	زیان مطلق
perfect loss	زیان خاص
perfect loss	زیان خالص
malefic	زیان اور
nocent	زیان رسان
nobbeing	زیان اور
no known loss	زیان نامعلوم
suffer loss	زیان دیدن
lost	زیان دیده
loss and gain	زیان و سود
harmed	زیان ضرر
maleficent	زیان اور
smart money	پاداش زیان
sessile benthos	ته زیان برجا
risks	احتمال زیان
risking	احتمال زیان
risked	احتمال زیان
sessile benthos	کف زیان برجا
risk	احتمال زیان
loses	زیان کردن
lose	زیان کردن
slaughters	به زیان فروختن
slaughtered	به زیان فروختن
slaughter	به زیان فروختن
perniciousness	زیان اوری
forfeiture	زیان ضرر
evils	زیان اور
detrimental	زیان بخش
detrimental	زیان اور
noisome	زیان بخش
malignancy	زیان اوری
to suffer [from]	زیان دیدن [از]
evil	زیان اور
ills	زیان اور ببدی
perils	بیم زیان مسئولیت