Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
sign off
از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
Other Matches
shirking
شانه خالی کردن از
evade
شانه خالی کردن
flinches
شانه خالی کردن
flinching
شانه خالی کردن
shirk
شانه خالی کردن
shirk
شانه خالی کردن از
shirked
شانه خالی کردن از
repudiate
شانه خالی کردن
shirks
شانه خالی کردن از
weasel
شانه خالی کردن
flinched
شانه خالی کردن
beat
شانه خالی کردن
weasels
شانه خالی کردن
flinch
شانه خالی کردن
bleneh
شانه خالی کردن
quails
شانه خالی کردن
shrinks
شانه خالی کردن از
quail
شانه خالی کردن
shrinking
شانه خالی کردن از
cop-out
شانه خالی کردن
shrink
شانه خالی کردن از
to c. ata difficulty
ازسختی شانه خالی کردن
To shirk ones responsibility .
اززیر با رمسئولیت شانه خالی کردن
shrink one's duty
از انجام وظیفه شانه خالی کردن
lie down
از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
lie-down
از زیرکار شانه خالی کردن درازکشیدن
cop-out
شانه خالی
cop-outs
شانه خالی
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
hackle
شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranty
تضمین تعهد تعهد قانونی
warranties
تضمین تعهد تعهد قانونی
underwrites
تعهد کردن
underwriting
تعهد کردن
underwritten
تعهد کردن
underwrote
تعهد کردن
to take on
تعهد کردن
undertaken
تعهد کردن
covenants
تعهد کردن
undertakes
تعهد کردن
undertake
تعهد کردن
underwrite
تعهد کردن
take on
تعهد کردن
covenant
تعهد کردن
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
granted
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
honoring
ایفای تعهد کردن
honour
ایفای تعهد کردن
honoured
ایفای تعهد کردن
honouring
ایفای تعهد کردن
honored
ایفای تعهد کردن
honors
ایفای تعهد کردن
honours
ایفای تعهد کردن
heckling
شانه کردن
heckles
شانه کردن
hackle
شانه کردن
heckle
شانه کردن
heckled
شانه کردن
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
carding
شانه کردن پشم یاپنبه
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
head to head
رقابت شانه به شانه
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
vacancies
محل خالی جای خالی
vacancy
محل خالی جای خالی
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
combing
شانه کردن جستجو کردن
combed
شانه کردن جستجو کردن
comb
شانه کردن جستجو کردن
shake down
جیب کسی را کاملا خالی کردن بیتوته کردن
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
carding brush
شانه حلاجی یا کیله جهت موازی کردن الیاف به روش دستی
evacuating
خالی کردن
evacuates
خالی کردن
evacuated
خالی کردن
to load off
خالی کردن
vent
خالی کردن
evacuate
خالی کردن
to offload
خالی کردن
to play a gun on
خالی کردن
turn out
<idiom>
خالی کردن
let out
خالی کردن
vented
خالی کردن
venting
خالی کردن
drained
خالی کردن اب
discharge
خالی کردن
deplete
خالی کردن
clear-out
خالی کردن
depletes
خالی کردن
depleting
خالی کردن
to work off
خالی کردن
assoil
خالی کردن
knock out
خالی کردن
to give vent to one's wrath
دق دل را خالی کردن
clear out
خالی کردن
discharges
خالی کردن
to clear out
خالی کردن
vacating
خالی کردن
vents
خالی کردن
let off
خالی کردن
drain
خالی کردن اب
purged
خالی کردن
purges
خالی کردن
to cleanovt
خالی کردن
unloaded
خالی کردن
depleted
خالی کردن
vacate
خالی کردن
unload
خالی کردن
give way
جا خالی کردن
purge
خالی کردن
drains
خالی کردن اب
draining
خالی کردن اب
vacated
خالی کردن
vacates
خالی کردن
unloads
خالی کردن
disgorge
خالی کردن ریختن
to let off
خالی کردن بخشودن
dispeople
خالی ازسکنه کردن
to touch off
درکردن خالی کردن
exhaustible
قابل خالی کردن
walk out on
خالی ازسکنه کردن
pumps
با تلمبه خالی کردن
pumped
با تلمبه خالی کردن
desolate
خالی از سکنه کردن
pump
با تلمبه خالی کردن
unpeople
خالی از سکنه کردن
to vent oneself
دل خود را خالی کردن
To vacate the field .
میدان را خالی کردن
relieve one's feeling
دل خود را خالی کردن
disgorged
خالی کردن ریختن
lade
با ملاقه خالی کردن
disgorges
خالی کردن ریختن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
flecker
خال خالی کردن
to open one's mind
دل خود را خالی کردن
disgorging
خالی کردن ریختن
diffusion
خالی کردن بار
unload
خالی کردن اندوه
to break bulk
خالی کردن بار
vent
خالی کردن خشم
discharge
خالی کردن باتری
unload
خالی کردن بار
To let off steam . To get it off ones chest.
دل خود را خالی کردن
elutriate
اهسته خالی کردن
decanting
اهسته خالی کردن
decanted
اهسته خالی کردن
decants
اهسته خالی کردن
decant
اهسته خالی کردن
discharge
خالی کردن گلوله
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
tipping
خالی کردن سرازیر کردن نوک
tip
خالی کردن سرازیر کردن نوک
let off
<idiom>
خالی کردن (تفنگ)،منبسط کردن
empty
خالی کردن تهی شدن
poop
باد وگازمعده را خالی کردن
To clean someone out.
جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
hollow
پوک شدن خالی کردن
to emtpy
[your]
glass in one gulp
[at a gulp]
جام را یک نفس خالی کردن
deflate
باد چیزی را خالی کردن
emptier
خالی کردن تهی شدن
poops
باد وگازمعده را خالی کردن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
empties
خالی کردن تهی شدن
emptiest
خالی کردن تهی شدن
emptied
خالی کردن تهی شدن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
hollows
پوک شدن خالی کردن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
let down
باد
[لاستیک را]
خالی کردن
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
eviscerate
خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
flushes
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
flushing
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
flush
خالی کردن قسمتی از حافظه و محتویات ان
asterisk
پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
asterisks
پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
pad character
کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com