English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
Other Matches
downfallen افتاده
fallen افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
elliptic افتاده
footworn از پا افتاده
low افتاده
modest افتاده
mellow جا افتاده
mellowed جا افتاده
mellowing جا افتاده
mellows جا افتاده
crest fallen افتاده
out of date از مد افتاده
ripe جا افتاده
ripest جا افتاده
old fashioned از مد افتاده
meek افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
unassuming افتاده
riper جا افتاده
old hat از مد افتاده
flagging افتاده
whacked از پا افتاده
installed از کار افتاده
cyma recta موجی افتاده
remotely دور افتاده
obvolute رویهم افتاده
banal پیش پا افتاده
lame duck از کار افتاده
decurrent پایین افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
demimonde عقب افتاده
dowm از کار افتاده
compromised به خطر افتاده
commonplace پیش پا افتاده
delayed به تاخیر افتاده
arrear بدهی پس افتاده
meshed درهم جا افتاده
lame ducks از کار افتاده
back rent اجاره پس افتاده
hors de combat از کار افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
delayed عقب افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
seedy از کار افتاده
out of order از کار افتاده
unassertive افتاده حال
unregarded ازقلم افتاده
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
copybook پیشپا افتاده
old hat پیش پا افتاده
tatty پیش پا افتاده
winded از نفس افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
happened <past-p.> اتفاق افتاده
short winded از نفس افتاده
short of breath از نفس افتاده
hanging gale اجاره پس افتاده
he fell prone دمر افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
jugate روی هم افتاده
long face لب و لوچه افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
nutant پایین افتاده
outland دور افتاده
proleptic پیش افتاده
protrudent بیرون افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
backwards عقب افتاده
backs بدهی پس افتاده
deferred عقب افتاده
outlying دور افتاده
obsolete ازکار افتاده
trite پیش پا افتاده
deadline از کار افتاده
deadlines از کار افتاده
prostrate بخاک افتاده
prostrated بخاک افتاده
prostrates بخاک افتاده
prostrating بخاک افتاده
outstanding عقب افتاده
recluse دور افتاده
recluses دور افتاده
ordinary پیش پا افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
overlapping رویهم افتاده
outstandingly عقب افتاده
lowly صغیر افتاده
retarded عقب افتاده
lowlier صغیر افتاده
lowliest صغیر افتاده
slacks جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
backward عقب افتاده
slack جای افتاده یا شل
back بدهی پس افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
logjam کارهای عقب افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
evader دور افتاده از یکان
self-effacing باحیا افتاده فروتن
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
inferior calyx کاسه پایین افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
remote site محل دور افتاده
outfield مزرعه دور افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
sear خشکیده از کار افتاده
leading current شدت پیش افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
arrear دین عقب افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
seedy بتخم افتاده مندرس
pulled شکسته شده افتاده
outback جای دور افتاده
quotidian روزمره پیش پا افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
well worn پیش پا افتاده معمولی
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
well-worn پیش پا افتاده معمولی
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
outposts پاسگاه دور افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
podunk شهر کوچک ودور افتاده
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
toddler کودک تازه براه افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
toddle کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
demode ازمد افتاده کهنه شده
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
bay چه قبل اتفاق افتاده است
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
toddlers کودک تازه براه افتاده
down میله افتاده واخراج توپزن
advanced ترقی کرده پیش افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
low browed پایین افتاده دارای سردر کوتاه
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
She has circles under hereyes. زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
dead engine موتوری که در حین پرواز ازکار افتاده است
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
The region became an economic backwater. این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
fill تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
fills تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
gamodeme نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
I'm dying to know what happened. خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
pinfall تعداد میلههای افتاده با یک گوی بولینگ ضربه فنی کشتی
c. prefrential shares سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
counting تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
count تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
counted تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
counts تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
colluvim تخته سنگی که در اثر شکاف سنگ وغیره غلتیده وبپای کوه افتاده
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
photo pattern generation تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com