English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (8 milliseconds)
English Persian
to rush a stream از نهری تند گذشتن
Other Matches
fluvial نهری
fluviatic نهری
fluviatile نهری زندگی کننده در رودخانه
sike نهری که در تابستان خشک شود
quarter ditch نهری که اب جویهای کوچک را جمع اوری کرده و به کانال تخلیه هدایت میکند
traversing گذشتن از
crosser گذشتن
cross گذشتن
interpenetrate از هم گذشتن
pass on در گذشتن
elapsing گذشتن
elapses گذشتن
elapse گذشتن
to run on گذشتن
crosses گذشتن
crossest گذشتن
blow over گذشتن
go by گذشتن
traverses گذشتن از
traversed گذشتن از
traverse گذشتن از
go over گذشتن
bypasses گذشتن
bypassed گذشتن
get through گذشتن از
intercross از هم گذشتن
bypass گذشتن
to blow over گذشتن
passed گذشتن
bypassing گذشتن
pass گذشتن
to pass on گذشتن
traffics گذشتن
trafficking گذشتن
trafficked گذشتن
traffic گذشتن
passes گذشتن
to pass a way گذشتن
forbear گذشتن از
overpasses گذشتن از
overpass گذشتن از
forbears گذشتن از
to go by گذشتن
to go over گذشتن گذرکردن
traject از مسیربخصوصی گذشتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
overslaugh نادیده گذشتن
overgo رسیدن به گذشتن
filrate از صافی گذشتن
override سواره گذشتن از
overrides سواره گذشتن از
overrode سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
fleet بسرعت گذشتن
fleets بسرعت گذشتن
sweep بسرعت گذشتن از
overdue گذشتن موعد
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
get over ازروی چیزی گذشتن
goes گذشتن عبور کردن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
to go to رعایت کردن گذشتن از
go گذشتن عبور کردن
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
lapseof centuries مروریا گذشتن قرنها
Passover گذشتن از پشت موج سواردیگر
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
carried گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com