English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English Persian
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Other Matches
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
to take toll of any one تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
inflicted وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicting وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
mass casualties تلفات زیاد
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
scissors سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
quenches کشتن یا خفه کردن
outed قطع کردن کشتن
out قطع کردن کشتن
quench کشتن یا خفه کردن
out- قطع کردن کشتن
quenched کشتن یا خفه کردن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
rub out <idiom> کاملا ویرا کردن ،کشتن
to put any one out of the way کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
to nip or crush in the bud در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
shoot زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiate وارد کردن
importing وارد کردن
initiating وارد کردن
make an entry وارد کردن
initiated وارد کردن
import وارد کردن
initiates وارد کردن
inducts وارد کردن
bring in وارد کردن
inputting وارد کردن
inducting وارد کردن
inducted وارد کردن
induct وارد کردن
imported وارد کردن
importing عمل وارد کردن
rosters وارد صورت کردن
imported عمل وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
import عمل وارد کردن
initiated تازه وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
entered وارد یا ثبت کردن
enter وارد یا ثبت کردن
blemish خسارت وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
roster وارد صورت کردن
reimport دوباره وارد کردن
enters وارد یا ثبت کردن
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
mortality تلفات
loss تلفات
fatality تلفات
fatalities تلفات
losses تلفات
casualties تلفات
casualty تلفات
victim تلفات
total loss تلفات کل
victims تلفات
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
crediting درستون بستانکار وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
involve گیر انداختن وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
involving گیر انداختن وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
input عمل وارد کردن اطلاعات
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
credits درستون بستانکار وارد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
kill factor ضریب تلفات
mortality factor ضریب تلفات
casualties تلفات و ضایعات
the losses of the army تلفات ارتش
low loss cable کابل با تلفات کم
low loss coil بوبین با تلفات کم
casualty تلفات و ضایعات
suffers تلفات دیدن
total losses کل تلفات ابی
battle casualty تلفات جنگی
magnetic hystersis loss تلفات هیسترزیس
insulation power factor زاویه ی تلفات
loss تلفات ضایعات
casualty radius شعاع تلفات
corona losses تلفات کورونا
suffer تلفات دیدن
tip loss تلفات نوک
lethal area منطقه تلفات
suffered تلفات دیدن
low loss construction ساختمان کم تلفات
treble our casualties سه برابر تلفات ما
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
no load loss تلف یا تلفات بی باری
low loss capacitor خازن با تلفات دی الکتریک کم
absorption losses تلفات ناشی از جذب
vulnerability در معرض تلفات بودن
mass casualties تلفات و ضایعات شدید
casualty radius شعاع تولید تلفات
kill probability احتمال واردکردن تلفات
eddy current losses تلفات جریان گردابی
loss appraisal قبول تلفات در جنگ
loss replacement جایگزینی تلفات و ضایعات
interphase transformer loss تلفات پیچک صنعتی
low loss ceramics سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
keyboarding عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
gear friction losses تلفات اصطکاکی جعبه دنده
tolling تعداد تلفات جنگی ضایعه
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
tolls تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll تعداد تلفات جنگی ضایعه
casualty agent عامل ایجاد تلفات و ضایعات
loss تلفات جنگی ضایعات رزمی
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
dielectric loss factor meter دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
propagate زیاد کردن
overload زیاد پر کردن
to run rup زیاد کردن
increases زیاد کردن
increased زیاد کردن
increase زیاد کردن
overloaded زیاد پر کردن
propagated زیاد کردن
propagates زیاد کردن
overstock زیاد پر کردن
heightens زیاد کردن
heightening زیاد کردن
heightened زیاد کردن
heighten زیاد کردن
intensification زیاد کردن
overloads زیاد پر کردن
propagating زیاد کردن
add زیاد کردن
grnish زیاد کردن
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com