Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English
Persian
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
Other Matches
bailout
کمک مالی
[برای جلوگیری از ورشکستگی]
[اقتصاد]
to file for bankruptcy
اعلان ورشکستگی کردن
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
pull up
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
hindering
جلوگیری کردن
hindered
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
rebuff
جلوگیری کردن
rebuffed
جلوگیری کردن
inhibits
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
hinders
جلوگیری کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
prohibit
جلوگیری کردن
rebuffs
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
arrests
جلوگیری کردن
prohibits
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
to provide against
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن
restrains
جلوگیری کردن از
bridle
جلوگیری کردن از
keeps
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن از
bridling
جلوگیری کردن از
keep
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری کردن
bridles
جلوگیری کردن از
bridled
جلوگیری کردن از
restraining
جلوگیری کردن از
hold
جلوگیری کردن
restrain
جلوگیری کردن از
checked
جلوگیری کردن از
holds
جلوگیری کردن
hold in
جلوگیری کردن
checks
جلوگیری کردن از
rule out
جلوگیری کردن
check
جلوگیری کردن از
inhibit
جلوگیری کردن
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
repels
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
repel
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
repelling
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to resist heat
از نفوذگرما جلوگیری کردن
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repelled
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub
جلوگیری سرزنش کردن
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
get by
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
bankruptcies
ورشکستگی
ruin
ورشکستگی
failures
ورشکستگی
insolvency
ورشکستگی
ruins
ورشکستگی
failure
ورشکستگی
ruining
ورشکستگی
bankruptcy
ورشکستگی
fraudulent bankruptcy
ورشکستگی به تقلب
order of bankruptcy
حکم ورشکستگی
clupable bankruptcy
ورشکستگی به تقصیر
declaration of bankruptcy
اعلان ورشکستگی
fradulent bankruptcy
ورشکستگی به تقلب
culpable bankruptcy
ورشکستگی به تقصیر
failures
شکست ورشکستگی
failure
شکست ورشکستگی
crash
ورشکستگی ناگهانی
crashed
ورشکستگی ناگهانی
crashes
ورشکستگی ناگهانی
crashing
ورشکستگی ناگهانی
fradulent bankruptey
ورشکستگی به تقلب
crashingly
ورشکستگی ناگهانی
bankruptcy trustee
تولیت ورشکستگی
bank failures
ورشکستگی بانک
bank failure
ورشکستگی بانکی
justifying
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justifies
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
adjudication
احقاق حق حکم ورشکستگی
to avoid bankruptcy
مانع ورشکستگی شدن
to avert bankruptcy
مانع ورشکستگی شدن
hinders
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
ممانعت کردن جلوگیری کردن
to keep in
توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
insolubleness
عدم قابلیت حل شدن ورشکستگی
recession
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recessions
کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
stagnation thesis
تز انحطاط و ورشکستگی رژیم سرمایه داری
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
hierarchy of claims
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
keeping house
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
prevention
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
obstruction
جلوگیری
premunition
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
contraception
جلوگیری
interdiction
جلوگیری
suppression
جلوگیری
restraints
جلوگیری
restraint
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
debarment
جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
interception
جلوگیری
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
irrepressible
جلوگیری نکردنی
arrested
جلوگیری از سقوط
accident prevention
جلوگیری از سانحه
letted
منع جلوگیری
preservation
محافظت جلوگیری
suppressive
جلوگیری کننده
preventive
جلوگیری کننده
block age
جلوگیری انسداد
preservatives
ماده جلوگیری
preservative
ماده جلوگیری
preventive
عامل جلوگیری
birth control
جلوگیری از ابستنی
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
preclusive
جلوگیری کننده
controlment
اختیارداری جلوگیری
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
abatement
فروکش جلوگیری
contraception
جلوگیری از ابستنی
interceptive
جلوگیری کننده
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
interdict
جلوگیری ممنوعیت
premune
ناشی از جلوگیری
stops
جلوگیری منع
inhibitor
جلوگیری کننده
arrest
جلوگیری از سقوط
suppressor
جلوگیری کننده
erosion control
جلوگیری از فرسایش
repessive
جلوگیری کننده
stopping
جلوگیری منع
checkless
غیرقابل جلوگیری
inhibiter
جلوگیری کننده
inhibitive
وابسته به جلوگیری
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
repressed
جلوگیری شده
quenchable
قابل جلوگیری
preventible
قابل جلوگیری
quenchless
غیرقابل جلوگیری
stopped
جلوگیری منع
preventable
قابل جلوگیری
arrests
جلوگیری از سقوط
preventability
قابلیت جلوگیری
prevenience
منع جلوگیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com