Dictiornary-Farsi | از پیشرفت بازداشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (10 milliseconds)

English	Persian
becalm	از پیشرفت بازداشتن
becalmed	از پیشرفت بازداشتن
becalming	از پیشرفت بازداشتن
becalms	از پیشرفت بازداشتن


Search result with all words

baffle	صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffled	صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffles	صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffling	صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
Other Matches

debarring	بازداشتن
stow	بازداشتن
stowed	بازداشتن
contain	بازداشتن
contained	بازداشتن
stowing	بازداشتن
stows	بازداشتن
prevent	بازداشتن
contains	بازداشتن
proscribes	بازداشتن از
proscribe	بازداشتن از
proscribed	بازداشتن از
hindered	بازداشتن
proscribing	بازداشتن از
hinder	بازداشتن
to keep back	بازداشتن
debars	بازداشتن
deter	بازداشتن
deterred	بازداشتن
deters	بازداشتن
hindering	بازداشتن
prevented	بازداشتن
preventing	بازداشتن
prevents	بازداشتن
impedes	بازداشتن
emcumber	بازداشتن
impeded	بازداشتن
hinders	بازداشتن
impede	بازداشتن
to set back	بازداشتن
containment	بازداشتن
detain	بازداشتن
interdict	بازداشتن
overslaugh	بازداشتن
detains	بازداشتن
detaining	بازداشتن
stay	بازداشتن
stayed	بازداشتن
detained	بازداشتن
debar	بازداشتن
debarred	بازداشتن
skids	از سریدن بازداشتن
skidding	از سریدن بازداشتن
hamper	از کار بازداشتن
skidded	از سریدن بازداشتن
to keep open house	درخانه بازداشتن
skid	از سریدن بازداشتن
hampers	از کار بازداشتن
hampering	از کار بازداشتن
hampered	از کار بازداشتن
to keep up	ازتنزل بازداشتن
pin down <idiom>	از حرکت بازداشتن
suppressing	بازداشتن ازعملیات
trig	از حرکت بازداشتن
suppresses	بازداشتن ازعملیات
suppress	بازداشتن ازعملیات
to cop somebody	کسی را بازداشتن
chock	از حرکت بازداشتن
arrest	توقیف کردن بازداشتن
bloc	مانع شدن از بازداشتن
blocs	مانع شدن از بازداشتن
to bar one from his action	بازداشتن کسی از کاری
inoxidize	از زنگ زدن بازداشتن
keep	توقیف کردن بازداشتن
keeps	توقیف کردن بازداشتن
blocks	مانع شدن از بازداشتن
forbids	منع کردن بازداشتن
block	مانع شدن از بازداشتن
arrests	توقیف کردن بازداشتن
blocked	مانع شدن از بازداشتن
arrested	توقیف کردن بازداشتن
bars	بازداشتن ممنوع کردن
dissuade	منصرف کردن بازداشتن
bar	بازداشتن ممنوع کردن
dissuaded	منصرف کردن بازداشتن
dissuades	منصرف کردن بازداشتن
dissuading	منصرف کردن بازداشتن
forbid	منع کردن بازداشتن
to exelude any one from the p	کسیرا ازرای بازداشتن
choking	مسدود کردن از حرکت بازداشتن
stalling	به اخور بستن از حرکت بازداشتن
injunctive	وابسته به نهی و بازداشتن تاکیدی
stall	به اخور بستن از حرکت بازداشتن
withold	دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
achievement age	سن پیشرفت
going	پیشرفت
headway	پیشرفت
improvement	پیشرفت
underdeveloped	کم پیشرفت
improvements	پیشرفت
head way	پیشرفت
promotions	پیشرفت
promotion	پیشرفت
undeveloed	بی پیشرفت
progressing	پیشرفت
advancing <adj.>	پیشرفت
progression	پیشرفت
progressions	پیشرفت
advances	پیشرفت
proceedings	پیشرفت ها
progresses	پیشرفت
progress	پیشرفت
progressed	پیشرفت
improvement	پیشرفت
progression	پیشرفت
advancing	پیشرفت
advances	پیشرفت ها
attainment	پیشرفت
attainments	پیشرفت
advance	پیشرفت
lift	پیشرفت
lifting	پیشرفت
lifts	پیشرفت
advance	پیشرفت
progress	پیشرفت
achievement	پیشرفت
achievements	پیشرفت
developments	پیشرفت
lifted	پیشرفت
advancement	پیشرفت
furtherance	پیشرفت
accomplishment	پیشرفت
growth	پیشرفت
growths	پیشرفت
advance	پیشرفت
development	پیشرفت
economic progress	پیشرفت اقتصادی
improvement curve	منحنی پیشرفت
n achievement	نیاز پیشرفت
come along	پیشرفت کردن
degree of advancement	درجه پیشرفت
developmental stage	مرحله پیشرفت
achievement need	نیاز پیشرفت
to make progress	پیشرفت کردن
progress chaser	نافر پیشرفت
to gain ground	پیشرفت کردن
here goes <idiom>	پیشرفت کردن
to make headway	پیشرفت کردن
get ahead <idiom>	پیشرفت کردن
to make way	پیشرفت کردن
Luddites	پیشرفت گریز
Luddite	پیشرفت گریز
make a dent in <idiom>	پیشرفت کردن
the a of the army	پیشرفت ارتش
progressivist	پیشرفت گرای
reaction progress	پیشرفت واکنش
progress of negotiations	پیشرفت مذاکرات
to unfold	پیشرفت کردن
technical progress	پیشرفت فنی
technological improvement	پیشرفت فنی
velocity of advance	تندی پیشرفت
achievement motive	انگیزه پیشرفت
rise	پیشرفت ترقی
progressing	پیشرفت کار
obstructionist	از پیشرفت کارمجلس را از
beat	پیشرفت زنش
beats	پیشرفت زنش
development	رشد پیشرفت
developments	رشد پیشرفت
accession	دخول پیشرفت
ongoing	درحال پیشرفت
capability	استعداد پیشرفت
progress	پیشرفت پیشروی
thrive	پیشرفت کردن
thrived	پیشرفت کردن
thrives	پیشرفت کردن
thriving	پیشرفت کردن
achievement test	آزمون پیشرفت
further	پیشرفت کردن
progressing	پیشرفت پیشروی
progressing	پیشرفت کردن
rises	پیشرفت ترقی
proceeding	پیشرفت طرز
advance	پیشرفت پیشروی
advances	: پیشروی پیشرفت
advances	پیشرفت پیشروی
advancing	پیشرفت پیشروی
progress	پیشرفت کردن
progress	پیشرفت کار
progressed	پیشرفت کردن
progressed	پیشرفت پیشروی
progressed	پیشرفت کار
progresses	پیشرفت کردن
progresses	پیشرفت پیشروی
progresses	پیشرفت کار
furthered	پیشرفت کردن
academic achievement	پیشرفت تحصیلی
blooming	پیشرفت کننده
scholastic achievement	پیشرفت تحصیلی
accomplishment quotient	بهر پیشرفت
furthers	پیشرفت کردن
achievement quotient	بهر پیشرفت
achievement curve	منحنی پیشرفت
furthering	پیشرفت کردن
aq	بهر پیشرفت
promotion	ترفیع رتبه پیشرفت
advancing	پیشرفت طولی ناو
advance	پیشرفت طولی ناو
combat development	پیشرفت اموزش رزمی
advancement degree of reaction	درجه پیشرفت واکنش