Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
horse
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
Other Matches
loosening
از خشکی در اوردن
loosened
از خشکی در اوردن
loosen
از خشکی در اوردن
constipate
خشکی اوردن
loosens
از خشکی در اوردن
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
outliving
بیشتر دوام اوردن
outlive
بیشتر دوام اوردن
outlives
بیشتر دوام اوردن
outlived
بیشتر دوام اوردن
outpoint
سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
disgorger
وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
chess board rug
قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
pomfret
یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck
ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar
نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fish
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
mackerel
ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fished
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock
ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
fishes
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
thoroughbred
اصیل
thoroughbreds
اصیل
true bred
اصیل
genuine
اصیل
ingenuous
اصیل
original
اصیل
gentlemen
اصیل
purebred
اصیل
originals
اصیل
McCoy
اصیل
unfeigned
اصیل
wellborn
اصیل
bashaw
اصیل
high bred
اصیل
thorough bred
اصیل
gentleman
اصیل
of a noble family
اصیل
of a noble d
اصیل
highborn
اصیل
nobler
اصیل
good birth
اصیل
noble
اصیل
full-blooded
اصیل
nobles
اصیل
highbred
اصیل
of good birth
اصیل
genteel
اصیل
noblest
اصیل
high born
اصیل
grayfish
نوعی ماهی روغن سگ ماهی
king's english
انگلیسی اصیل
john henry
امضاء اصیل
john hancock
امضاء اصیل
grandee
اصیل زاده
full blooded
از نژاد اصیل
prince of the blood
شاهزاده اصیل
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
kohl
اسب اصیل عربی
filly
مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
fillies
مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
well born
اصیل نجیب زاده
junker
اصیل زاده المانی
purer
اصیل خالص کردن
purest
اصیل خالص کردن
pure
اصیل خالص کردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
thoroughbred
هر نوع اسب انگلیسی اصیل
thoroughbreds
هر نوع اسب انگلیسی اصیل
purism
واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
true born
حلال زاده اصیل اصل
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
oaks
مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
droughts
خشکی
dryness
خشکی
xeransis
خشکی
leanness
خشکی
dry gap bridge
پل خشکی
constipation
خشکی
terra firma
خشکی
drouth
خشکی
mainland
خشکی
crispness
خشکی
barrenness
خشکی
aridity
خشکی
drought
خشکی
dry land
خشکی
stiffness
خشکی
perforce of
بزور
parchedness
خشکی
land n
خشکی
by the he and ears
بزور
barely
<adv.>
بزور
by force
بزور
just
[enough]
<adv.>
بزور
rigidity
خشکی
land
خشکی
one thousand guineas
مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
lugs
بزور کشیدن
spit
یک نقطه از خشکی
to put out of face
بزور بردن
grab off
بزور گرفتن
lugged
بزور کشیدن
aground
به خشکی نشسته
landsman
اهل خشکی
pully haul
بزور کشیدن
By dint of hard work.
بزور کاروتلاش
ankylosis
خشکی بند
forcing
بزور بازکردن
zerophytes
خشکی پسند
xerophytes
خشکی پسند
blackjack
بزور و باتهدید
force
بزور بازکردن
chapt
خشکی زدن
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
corkiness
سبکی خشکی
landward
بسوی خشکی
lug
بزور کشیدن
absolute drought
خشکی مطلق
overland
از راه خشکی
pack
بزور جا دادن
overland route
راه خشکی
land breeze
باد خشکی
landing
ورود به خشکی
landlocked
محصور در خشکی
lugging
بزور کشیدن
landlocked
محاط در خشکی
reave
بزور بردن
stiff neck
خشکی گردن
exaction
مطالبه بزور
packs
بزور جا دادن
landfalls
دیدن خشکی
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
lands man
اهل خشکی
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
landfall
دیدن خشکی
landings
ورود به خشکی
huskiness
درشتی خشکی
forces
بزور بازکردن
spits
یک نقطه از خشکی
to force a laugh
بزور خندیدن
to tear at
بزور کشیدن
two thousands guineas
مسابقه شرطبندی بین اسبهای اصیل 3 ساله انگلیسی
land carriage
حمل و نقل خشکی
exact
بزور مطالبه کردن
effusions
اضافه جریان بزور
effusion
اضافه جریان بزور
hustling
بزور وادار کردن
hustles
بزور وادار کردن
procrustean
بزور بکار وادارنده
spit
پیشرفت خشکی در دریا
to pluck off a shoe
کفشی را بزور کندن
hustled
بزور وادار کردن
usurp
بزور گرفتن ربودن
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
usurping
بزور گرفتن ربودن
eschar
خشکی پوست زخم
land lubber
ادم خشکی مانده
he boasts of his strengeth
بزور خود می نازد
to scrape through
بزور ردشدن یاگذشتن
welter
درهم و برهمی خشکی
landside
طرف روبه خشکی
exacted
بزور مطالبه کردن
exacts
بزور مطالبه کردن
chap
خشکی زدن پوست
to expel
[from]
بزور خارج کردن
[از]
spits
پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
muscle
بزور وارد شدن
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
detrude
بزور پیش بردن
terraqueous
شامل خشکی ودریا
hustle
بزور وادار کردن
coercing
بزور وادار کردن
coerces
بزور وادار کردن
coerced
بزور وادار کردن
coerce
بزور وادار کردن
extortion
اخذ بزور و عنف
muscles
بزور وارد شدن
He can hardly walk.
بزور راه می رود
usurps
بزور گرفتن ربودن
She barely managed to get her diplome.
بزور دیپلمش راگرفت
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com