English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
Other Matches
loosening از خشکی در اوردن
loosened از خشکی در اوردن
loosen از خشکی در اوردن
constipate خشکی اوردن
loosens از خشکی در اوردن
playing شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
outliving بیشتر دوام اوردن
outlive بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر دوام اوردن
outlived بیشتر دوام اوردن
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
disgorger وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
chess board rug قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fish ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppy ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
mackerel ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fished ماهی صید کردن ماهی گرفتن
haddock ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
fishes ماهی صید کردن ماهی گرفتن
thoroughbred اصیل
thoroughbreds اصیل
true bred اصیل
genuine اصیل
ingenuous اصیل
original اصیل
gentlemen اصیل
purebred اصیل
originals اصیل
McCoy اصیل
unfeigned اصیل
wellborn اصیل
bashaw اصیل
high bred اصیل
thorough bred اصیل
gentleman اصیل
of a noble family اصیل
of a noble d اصیل
highborn اصیل
nobler اصیل
good birth اصیل
noble اصیل
full-blooded اصیل
nobles اصیل
highbred اصیل
of good birth اصیل
genteel اصیل
noblest اصیل
high born اصیل
grayfish نوعی ماهی روغن سگ ماهی
king's english انگلیسی اصیل
john henry امضاء اصیل
john hancock امضاء اصیل
grandee اصیل زاده
full blooded از نژاد اصیل
prince of the blood شاهزاده اصیل
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
kohl اسب اصیل عربی
filly مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
fillies مادیان اصیل 3 یا 4 ساله
well born اصیل نجیب زاده
junker اصیل زاده المانی
purer اصیل خالص کردن
purest اصیل خالص کردن
pure اصیل خالص کردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
thoroughbred هر نوع اسب انگلیسی اصیل
thoroughbreds هر نوع اسب انگلیسی اصیل
purism واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
true born حلال زاده اصیل اصل
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
droughts خشکی
dryness خشکی
xeransis خشکی
leanness خشکی
dry gap bridge پل خشکی
constipation خشکی
terra firma خشکی
drouth خشکی
mainland خشکی
crispness خشکی
barrenness خشکی
aridity خشکی
drought خشکی
dry land خشکی
stiffness خشکی
perforce of بزور
parchedness خشکی
land n خشکی
by the he and ears بزور
barely <adv.> بزور
by force بزور
just [enough] <adv.> بزور
rigidity خشکی
land خشکی
one thousand guineas مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
lugs بزور کشیدن
spit یک نقطه از خشکی
to put out of face بزور بردن
grab off بزور گرفتن
lugged بزور کشیدن
aground به خشکی نشسته
landsman اهل خشکی
pully haul بزور کشیدن
By dint of hard work. بزور کاروتلاش
ankylosis خشکی بند
forcing بزور بازکردن
zerophytes خشکی پسند
xerophytes خشکی پسند
blackjack بزور و باتهدید
force بزور بازکردن
chapt خشکی زدن
catatonic rigidity خشکی کاتاتونیایی
corkiness سبکی خشکی
landward بسوی خشکی
lug بزور کشیدن
absolute drought خشکی مطلق
overland از راه خشکی
pack بزور جا دادن
overland route راه خشکی
land breeze باد خشکی
landing ورود به خشکی
landlocked محصور در خشکی
lugging بزور کشیدن
landlocked محاط در خشکی
reave بزور بردن
stiff neck خشکی گردن
exaction مطالبه بزور
packs بزور جا دادن
landfalls دیدن خشکی
waterfronts پیشرفتگی خشکی در اب
lands man اهل خشکی
hypnotic rigidity خشکی هیپنوتیسمی
waterfront پیشرفتگی خشکی در اب
landfall دیدن خشکی
landings ورود به خشکی
huskiness درشتی خشکی
forces بزور بازکردن
spits یک نقطه از خشکی
to force a laugh بزور خندیدن
to tear at بزور کشیدن
two thousands guineas مسابقه شرطبندی بین اسبهای اصیل 3 ساله انگلیسی
land carriage حمل و نقل خشکی
exact بزور مطالبه کردن
effusions اضافه جریان بزور
effusion اضافه جریان بزور
hustling بزور وادار کردن
hustles بزور وادار کردن
procrustean بزور بکار وادارنده
spit پیشرفت خشکی در دریا
to pluck off a shoe کفشی را بزور کندن
hustled بزور وادار کردن
usurp بزور گرفتن ربودن
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
usurping بزور گرفتن ربودن
eschar خشکی پوست زخم
land lubber ادم خشکی مانده
he boasts of his strengeth بزور خود می نازد
to scrape through بزور ردشدن یاگذشتن
welter درهم و برهمی خشکی
landside طرف روبه خشکی
exacted بزور مطالبه کردن
exacts بزور مطالبه کردن
chap خشکی زدن پوست
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
spits پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) . آدم خشکی است
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
muscle بزور وارد شدن
dyschezia خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness خشکی مزاج [پزشکی]
constipation خشکی مزاج [پزشکی]
detrude بزور پیش بردن
terraqueous شامل خشکی ودریا
hustle بزور وادار کردن
coercing بزور وادار کردن
coerces بزور وادار کردن
coerced بزور وادار کردن
coerce بزور وادار کردن
extortion اخذ بزور و عنف
muscles بزور وارد شدن
He can hardly walk. بزور راه می رود
usurps بزور گرفتن ربودن
She barely managed to get her diplome. بزور دیپلمش راگرفت
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
terrarium نمایشگاه جانوران خشکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com