English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
rest استراحت کردن بالشتک
rests استراحت کردن بالشتک
Other Matches
lounging اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
unbuckled استراحت کردن
to pause استراحت کردن
lie by استراحت کردن
unbuckles استراحت کردن
lie off استراحت کردن
lie up استراحت کردن
outstretch استراحت کردن
to rest on one's oars استراحت کردن
to rest oneself استراحت کردن
to repose oneself استراحت کردن
calm down <idiom> استراحت کردن
go to rest استراحت کردن
to take one's rest استراحت کردن
unbuckling استراحت کردن
rests استراحت کردن
lie-down استراحت کردن
lie down استراحت کردن
to retire to bed استراحت کردن
unbuckle استراحت کردن
to go to roost استراحت کردن
rest استراحت کردن
rest up استراحت کامل کردن
to rest up استراحت کامل کردن
retires استراحتگاه استراحت کردن
to breathe a horse استراحت کردن به اسب
retire استراحتگاه استراحت کردن
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
lairs گل الود کردن استراحت کردن
lair گل الود کردن استراحت کردن
cushion بالشتک
templates بالشتک
template بالشتک
pad بالشتک
cushioned بالشتک
sleeper beam بالشتک
corbel-piece بالشتک
bolstered بالشتک
sole plate بالشتک
bolsters بالشتک
bolster بالشتک
gas check pad بالشتک
cushions بالشتک
padding بالشتک
cushioning بالشتک
pads بالشتک
crown-plate بالشتک
padstone بالشتک
tie plate بالشتک ریل
foot block بالشتک ستون
bolster بالشتک سازی
air bed بالشتک لاستیکی
gas check pad بالشتک کولاس
soldering lug بالشتک سیم
lugged بالشتک سیم
lugs بالشتک سیم
lugging بالشتک سیم
lug بالشتک سیم
pulvinar هسته بالشتک
carpet beetle بالشتک مار
ground cushion بالشتک زمین
buffer ضربه گیر بالشتک
pulvinus بالشتک ساقه گیاه
pincushions بالشتک سنجاق گیر
pincushion magnets مغناطیسهای تصحیح بالشتک
pincushion بالشتک سنجاق گیر
gas check pad بالشتک دوکی جازم
igniter pad بالشتک مشتعل کننده
pad با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن
railroad tie plate بالشتک ریل راه اهن
pads با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن
balteus [نواری در اطراف بالشتک قوسی]
baluster-side [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
fender بالشتک حایل بین طناب و محل مهار یا قایق دیگر
sachets بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
sachet بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
rests استراحت
rest استراحت
yasme استراحت
recumbency استراحت
bye استراحت
breathers استراحت
relaxation استراحت
breather استراحت
byes استراحت
idlest استراحت
vacations استراحت
idled استراحت
idle استراحت
vacation استراحت
rehabilitation استراحت
idles استراحت
resting potential پتانسیل استراحت
sick leave استراحت بیماری
quiescent point نقطه استراحت
relief interval استراحت متناوب
quiescent current جریان استراحت
idle period دوره استراحت
repose اسودگی استراحت
lie down استراحت کوتاه
meal break استراحت ناهار
binnacle استراحت پزشکی
surcease پایان استراحت
relief time زمان استراحت
rest period دوره استراحت
rests محل استراحت
electrode bias ولتاژ استراحت
rest محل استراحت
rest cure معالجه با استراحت
respite _ فاصله استراحت
lie-down استراحت کوتاه
nooning استراحت نیمروز
mass practice تمرین بدون استراحت
rest تکیه گاه استراحت
easing سهولت استراحت رسایی
eases سهولت استراحت رسایی
eased سهولت استراحت رسایی
work relief استراحت توام با کار
lair محل استراحت جانور
ease سهولت استراحت رسایی
binnacle list فهرست استراحت پزشکی
rests تکیه گاه استراحت
lodgment area منطقه استراحت یا فرود در سر پل
respite استراحت تمدید مدت
work ratio نسبت کار به استراحت
i yearn for ارزوی استراحت دارم
jump suits لباس خانه و استراحت
lairs محل استراحت جانور
Zen استراحت بحالت نشسته
parlor car سالن استراحت قطار
jump suit لباس خانه و استراحت
zazen پایان استراحت نشسته
lounges محل استراحت ولم دادن
to take a mandatory break وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
lounged محل استراحت ولم دادن
lounge محل استراحت ولم دادن
lounging محل استراحت ولم دادن
slack suit لباس مخصوص گردش یا استراحت
dwells محل توقف توقفگاه استراحت
dwelling پیاده شدن برای استراحت
dwellings پیاده شدن برای استراحت
dwelled محل توقف توقفگاه استراحت
rehabilitation اردوگاه استراحت تسلی دادن
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
dwell محل توقف توقفگاه استراحت
lounge car قطار دارای سالن استراحت وتفریح
lying in دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
change up جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
neutral corner گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
change of pace جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
longtour area منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
diastasis استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
truces وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truce وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
lounger کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
ring stool چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
rest and recuperation عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
downtime مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
half area محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com