English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
theft bote استرداد مال مسروقه ازسارق به این شرط که مال باخته از تعقیب سارق منصرف شود
Other Matches
fond <adj.> دل باخته
enamoured <adj.> دل باخته
out of court داد باخته
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
stolen مسروقه
stolen goods کالای مسروقه
stolen goods مال مسروقه
stolen goods اموال مسروقه
musical chairs نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
robbers سارق
robber سارق
thief سارق
kidnapper سارق
kidnappers سارق
thieves سارق
mace greff خریدار اجناس مسروقه
receiver of stolen goods خریدار مال مسروقه
handing stolen goods اخفاء مال مسروقه
plagiarist سارق ادبی
bandit سارق مسلح
burglar سارق منازل
burglars سارق منازل
bandits سارق مسلح
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
inflexional منصرف
occupiers منصرف
inflective منصرف
occupier منصرف
he changed his mind منصرف شد
appropriation قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
the minimum value law by prescribed stolengoods of نصاب در مال مسروقه
The thief surrender himself to the police. سارق خود را تسلیم پلیس کرد
plagiary سارق اثار ادبی و هنری دیگران
he changed his mind از ان خیال منصرف شد
inflexionless غیر منصرف
flexional صرف شو منصرف
put by منصرف شدن
to change ones mind منصرف شدن
undeterred <adj.> منصرف نشده
give up منصرف شدن
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
brigand سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigands سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
dissuaded منصرف کردن بازداشتن
i gave up the idea از ان خیال منصرف شدم
dissuade منصرف کردن بازداشتن
to scare somebody away [off] کسی را منصرف کردن
dissuades منصرف کردن بازداشتن
dissuading منصرف کردن بازداشتن
to frighten somebody off کسی را منصرف کردن
to put somebody off کسی را منصرف کردن
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
To give up the idea. چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
waifs اموالی که سارق حین فراربیرون از محل سرقت به جامی گذارد
reclaimation استرداد
refunded استرداد
refunds استرداد
refunding استرداد
refund استرداد
right of reversion حق استرداد
recovery استرداد
recuperation استرداد
reclamation استرداد
restitution استرداد
reimbursements استرداد
withdrawals استرداد
withdrawal استرداد
reimbursement استرداد
rendered استرداد
render استرداد
renders استرداد
recoveries استرداد
restoration استرداد
extradition استرداد
withdrawal of a case استرداد دعوی
recovery استرداد جبران
reclaimable قابل استرداد
retraxit استرداد دعوی
extradition of criminals استرداد مجرمین
extradition استرداد مجروحین
extradition استرداد مجرمین
ejectment دعوای استرداد
irremediable غیرقابل استرداد
claim for restitution دعوی استرداد
recvery استرداد وصول
recoveries استرداد جبران
rebates استرداد وجه
rebate استرداد وجه
retraction انقباض استرداد
retractions انقباض استرداد
requisition واست استرداد مجرم
irretrievability عدم قابلیت استرداد
drawbacks استرداد حقوق گمرکی
drawback استرداد حقوق گمرکی
irresponsible غیر قابل استرداد
requisitioned واست استرداد مجرم
requisitioning واست استرداد مجرم
requisitions واست استرداد مجرم
extradition استرداد محرمین بدولت متبوعه
repayment guarantee ضمانت استرداد پیش پرداخت
irretrievable غیر قابل استرداد باز نیافتنی
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
replevin طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
litigation تعقیب
venery تعقیب
prosecution تعقیب
following تعقیب
in continuation of در تعقیب
continuation تعقیب
chace تعقیب
clampdown تعقیب
follow-up تعقیب
pursuits تعقیب
chases تعقیب
pursuance تعقیب
pursuant to در تعقیب
clampdowns تعقیب
pursuit تعقیب
follow-ups تعقیب
prosecutions تعقیب
in pursuance of در تعقیب
chasing تعقیب
right to sue حق تعقیب
chase تعقیب
persecution تعقیب
chased تعقیب
further to در تعقیب
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
indicter تعقیب کننده
follow up تعقیب کردن
tail تعقیب کردن
lay fast by the heels تعقیب کردن
prosecution تعقیب کننده
lay by the heels تعقیب کردن
pursuit course مسیر تعقیب
indifferent بی طرف بی تعقیب
pursuer تعقیب کننده
hue and cry تعقیب قاتل
nonsuit عدم تعقیب
liable to prosecution مورد تعقیب
legal suit تعقیب قضایی
chasers تعقیب کننده
automatic tracking تعقیب خودکار
nonsequitur عدم تعقیب
track تعقیب کردن
indictor تعقیب کننده
tails تعقیب کردن
autotrack تعقیب خودکار
suability قابلیت تعقیب
drop track تعقیب موقوف
criminal prosecution تعقیب جزایی
prosecutions تعقیب کننده
chace تعقیب کردن
prosecutable قابل تعقیب
nolle proseequi منع تعقیب
automatic aiming تعقیب خودکار
pursuable قابل تعقیب
tracked تعقیب کردن
tracks تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
prosecutor تعقیب قانونی
traceable قابل تعقیب
prosecutors تعقیب قانونی
to follow up تعقیب کردن
chaser تعقیب کننده
chive تعقیب کردن
chased تعقیب کردن
impeachable قابل تعقیب
indictable قابل تعقیب
chivvies تعقیب کردن
pursuing تعقیب کردن
sued تعقیب کردن
chivvied تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
chivvy تعقیب کردن
chivvying تعقیب کردن
pursues تعقیب کردن
chase تعقیب کردن
chases تعقیب کردن
chasing تعقیب کردن
ensue تعقیب کردن
ensued تعقیب کردن
ensues تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
suits تعقیب انطباق
chivying تعقیب کردن
pursued تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
prosecuting تعقیب کردن
prosecutes تعقیب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com