Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
station
استقرار یافتن
stationed
استقرار یافتن
stations
استقرار یافتن
Other Matches
preposition
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
prepositions
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
sessility
استقرار
installations
استقرار
pitch
استقرار
stability
استقرار
localization
استقرار
establishment
استقرار
establishments
استقرار
installation
استقرار
solidification
استقرار
downloading
استقرار
pitches
استقرار
mounting
استقرار
colony
استقرار
settlements
استقرار
settlement
استقرار
confirmation
تثبیت استقرار
lodgment area
منطقه استقرار
tent striking
فرمان ضد استقرار
restoration
استقرار مجدد
centralisation
استقرار درمرکز
permanent emplacement
استقرار دایمی
positioning band
حلقه استقرار
centralization
استقرار درمرکز
stanchion
سکوی استقرار
yoke
دوشاخه استقرار
yoke
پایه استقرار
reintegration
استقرار مجدد
posteriori
ازراه استقرار
seat
سکوی استقرار
seats
سکوی استقرار
delocalization
عدم استقرار
seated
سکوی استقرار
angle of repose
زاویه استقرار
crimping groove
شیار استقرار
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
network topology
چگونگی استقرار شبکه
downloading utility
برنامه کمکی استقرار
equatorial mounting
استقرار معدل النهاری
alt azimuth mounting
استقرار سمت- ارتفاعی
automatic font downloading
استقرار خودکار فونت
setting ring
حلقه استقرار یا ثبات
angle of repose
حداکثر شیب استقرار
set up
اماده بکار استقرار
lodgment
منزل گیری استقرار
lodgement
منزل گیری استقرار
seating
محل استقرار نشیمن
make up
<idiom>
استقرار وسایل تزئین وآرایش
disposition
استقرار یکانها و اماد درمنطقه
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
metacenter
نقطه استقرار وثبات یاتوازن
settling rounds
تیر استقرار قنداق توپ
anchor line cable
کابل استقرار چتردر هواپیما
downloadable font
فونت قابل استقرار در حافظه
sponson
سکوی استقرار توپ روی برجک
cannelure
شیار استقرار پوکه روی گلوله
settle
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
cannelure
شیار استقرار روکش گلوله ثاقب
settles
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
gun post
سوراخ محل استقرار لوله توپ
location theory
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
steric
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
rack space
محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
trailer park
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
discover
یافتن
discovered
یافتن
detects
یافتن
detecting
یافتن
find
یافتن
discovers
یافتن
discovering
یافتن
detect
یافتن
finds
یافتن
detected
یافتن
to gain in nealth
بهبودی یافتن
transcending
برتری یافتن
to gain the upper hand
غلبه یافتن
transcends
برتری یافتن
overpower
استیلا یافتن بر
to get fame
شهرت یافتن
transcended
برتری یافتن
to extricate oneself
رهایی یافتن
expands
بسط یافتن
acceding
راه یافتن
taper off
کاهش یافتن
recuperate
بهبودی یافتن
recuperated
بهبودی یافتن
lessens
تقلیل یافتن
get out
رهایی یافتن
recuperates
بهبودی یافتن
expanding
بسط یافتن
expand
بسط یافتن
to be transferred
انتقال یافتن
to be through
فراغت یافتن
to be prolonged
امتداد یافتن
attain
دست یافتن
attained
دست یافتن
to a greatness
بزرگی یافتن
attaining
دست یافتن
attains
دست یافتن
recuperating
بهبودی یافتن
transcend
برتری یافتن
to get off
رهایی یافتن از
dominate
تفوق یافتن
dominated
تفوق یافتن
dominates
تفوق یافتن
to quit oneself of
رهائی یافتن از
to reach for knowledge
برای یافتن
terminate
خاتمه یافتن
to pull round
بهبودی یافتن
to take courage
خرات یافتن
to undergo a change
تغییر یافتن
diminishes
نقصان یافتن
diminishes
تقلیل یافتن
to come to know
اگاهی یافتن
ensure
اطمینان یافتن
ensured
اطمینان یافتن
ensures
اطمینان یافتن
insures
اطمینان یافتن
insuring
اطمینان یافتن
terminated
خاتمه یافتن
ensuring
اطمینان یافتن
dwindling
تدریجاکاهش یافتن
deploy
گسترش یافتن
to get rid of
رهایی یافتن از
deploying
گسترش یافتن
to get ones hand in
دست یافتن به
deploys
گسترش یافتن
dwindles
تدریجاکاهش یافتن
dwindled
تدریجاکاهش یافتن
dwindle
تدریجاکاهش یافتن
to look oneself again
بهبود یافتن
to grow better
بهبودی یافتن
terminates
خاتمه یافتن
tensest
تشدید یافتن
relax
تخفیف یافتن
relaxes
تخفیف یافتن
relaxing
تخفیف یافتن
diminish
تقلیل یافتن
overpowered
استیلا یافتن بر
diverges
انشعاب یافتن
pickup
بهبودی یافتن
luxuriates
شکوه یافتن
tenses
تشدید یافتن
luxuriating
شکوه یافتن
perennate
دوام یافتن
penetract
راه یافتن
tenser
تشدید یافتن
tensed
تشدید یافتن
luxuriated
شکوه یافتن
tensing
تشدید یافتن
recvperate
بهبودی یافتن
pull round
بهبودی یافتن
protend
امتداد یافتن
keep one's head above water
رهایی یافتن
recover
بهبودی یافتن
recovering
بهبودی یافتن
recovers
بهبودی یافتن
luxuriate
شکوه یافتن
achieve
دست یافتن
achieved
دست یافتن
achieves
دست یافتن
tense
تشدید یافتن
outspread
گسترش یافتن
pick up health
بهبود یافتن
look oneself again
بهبود یافتن
shrink
کاهش یافتن
shrinking
کاهش یافتن
shrinks
کاهش یافتن
scant
تخفیف یافتن
meliorate
بهبود یافتن
misalign
تغییر یافتن
achieving
دست یافتن
end
خاتمه یافتن
overspread
بسط یافتن
ended
خاتمه یافتن
ends
خاتمه یافتن
overmaster
برتری یافتن بر
outreach
برتری یافتن
specialises
تخصص یافتن
lay hands on something
چیزی را یافتن
diverged
انشعاب یافتن
overpowers
استیلا یافتن بر
lessen
تقلیل یافتن
lessened
تقلیل یافتن
lessening
تقلیل یافتن
sublate
تغییرشکل یافتن
overmatch
تفوق یافتن
hunt out
با جستجو یافتن
convect
انتقال یافتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com