Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 117 (7 milliseconds)
English	Persian
presumption	استنباط گستاخی
presumptions	استنباط گستاخی
Other Matches
indecency	گستاخی
impertinency	گستاخی
bronze	گستاخی
bronzes	گستاخی
effrontery	گستاخی
impudence	گستاخی
hubris	گستاخی
arrogance	گستاخی
presumptuousness	گستاخی
sauciness	گستاخی
impertinence or nency	گستاخی
immodesty	گستاخی
flippancy	گستاخی
impertinence	گستاخی
insolence	گستاخی
hoy denism	گستاخی
cockiness	گستاخی
cheekiness	گستاخی
hoy denhood	گستاخی
forwardness	گستاخی
hybris	گستاخی
audaciousness	بی پروایی گستاخی
perkiness	گستاخی جسارت
petulancy	تندی گستاخی
barefacedness	بی حیایی گستاخی
snash	گستاخی کردن
talk up	گستاخی کردن
familiarly	از روی گستاخی
assurance	گستاخی بیمه
assurances	گستاخی بیمه
boldness	گستاخی بی باکی
petulance	تندی گستاخی
galls	تلخی گستاخی
gall	تلخی گستاخی
audacity	جسارت گستاخی
cockily	ازروی گستاخی یاخودبینی
(have the) cheek to do something <idiom>	با گستاخی کاری را انجام دادن
Things can't remain this way. <idiom>	این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
brazen	بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
That's a bit much! <idiom>	این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
brazenly	بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
reading	استنباط
readings	استنباط
corollaries	استنباط
corollary	استنباط
presumption	استنباط
presumptions	استنباط
sequitur	استنباط
inferences	استنباط
elicitation	استنباط
eduction	استنباط
inference	استنباط
deducing	استنباط کردن
inference program	برنامه استنباط
to be deduced	استنباط شدن
presumption of law	استنباط قانونی
inferible	قابل استنباط
inferable	قابل استنباط
educt	استخراج یا استنباط
educe	استنباط کردن
deducible	استنباط شدنی
inferentially	ازراه استنباط
read	استنباط کردن
inducting	استنباط کردن
inducts	استنباط کردن
deduce	استنباط کردن
infer	استنباط کردن
infers	استنباط کردن
inferring	استنباط کردن
deduced	استنباط کردن
reads	استنباط کردن
follow	پیروی استنباط
followed	پیروی استنباط
implication	مفهوم استنباط
follows	پیروی استنباط
implications	مفهوم استنباط
inferred	استنباط کردن
induct	استنباط کردن
deduces	استنباط کردن
inducted	استنباط کردن
inferrable	قابل استنباط برامدنی
nonsequitur	عدم استنباط قضایا
inferred	استنباط کردن پی بردن به
infer	استنباط کردن پی بردن به
presumption of fact	استنباط از روی امارات
inferentally	بطریق استنتاج یا استنباط
educible	قابل استخراج یا استنباط
divine	کشیش استنباط کردن
divined	کشیش استنباط کردن
infers	استنباط کردن پی بردن به
ruled based deduction	استنباط بر مبنای مقررات
divines	کشیش استنباط کردن
inferring	استنباط کردن پی بردن به
divining	کشیش استنباط کردن
to i. from somebodies words	از حرفهای کسی استنباط کردن
scilicet	از این چنین استنباط میشود.....
dedications	قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication	قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
deduction	استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
implied assumpist	تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
objectivism	روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
blab	وراجی کردن گستاخی کردن
blabbed	وراجی کردن گستاخی کردن
blabbing	وراجی کردن گستاخی کردن
blabs	وراجی کردن گستاخی کردن
construes	تعبیر کردن استنباط کردن
elicited	استخراج کردن استنباط کردن
construed	تعبیر کردن استنباط کردن
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
construe	تعبیر کردن استنباط کردن
elicits	استخراج کردن استنباط کردن
eliciting	استخراج کردن استنباط کردن
elicit	استخراج کردن استنباط کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com