English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (2 milliseconds)
English Persian
referee stops contest استوپ داور
Search result with all words
stop استوپ داور بوکس
stopped استوپ داور بوکس
stopping استوپ داور بوکس
stops استوپ داور بوکس
Other Matches
chest trap استوپ سینه
shin trap استوپ با ساق پا
trap به تله انداختن استوپ با کف پا
goal judge داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
judges داور
refereed داور
judged داور
referee داور
referees داور
arbitrators داور
refereeing داور
judge داور
umpiring داور
arbitator داور
umpire داور
arbiters داور
marker داور
arbiter داور
markers داور
arbitrator داور
umpired داور
jurors داور
judging داور
umpires داور
juror داور
sole arbitrator داور منفرد
arbiters قاضی داور
referee's whistle سوت داور
referee throw پرتاب داور
placing judge داور خط پایان
netcord umpire داور تور
net cord judge داور تور
line official داور خط تجمع
judicial arbitrator داور قضائی
judicial arbitrator داور قانونی
foot fault judge کمک داور
head linesman داور خط کناری
field judge داور میدان
ump کمک داور
refereed داور مسابقات
umpires کمک داور
umpiring داور مانور
umpiring کمک داور
umpire داور مانور
umpires داور مانور
referee داور مسابقات
arbiter قاضی داور
awards رای داور
umpire کمک داور
award رای داور
referees داور مسابقات
awarded رای داور
umpired کمک داور
awarding رای داور
refereeing داور مسابقات
umpired داور مانور
deashim داور وسط تکواندو
umpired سرداور داور مسابقات
aftereffect اثر بعدی داور
back judge داور در محوطه دفاعی
fukushin کمک داور کاراته
ground judge داور زمین شمشیربازی
umpire سرداور داور مسابقات
justiciary داور عالی رتبه
shushin داور وسط کاراته
sole arbitrator حکم یا داور انحصاری
the judgewas corrupted داور به رشوه تطییع شد
jooshim داور کنار تکواندو
dissented مشاجره بر سر رای داور
referees داور مسابقات شدن
dissent مشاجره بر سر رای داور
refereeing داور مسابقات شدن
umpiring سرداور داور مسابقات
refereed داور مسابقات شدن
referee داور مسابقات شدن
refereed داور بالای والیبال
referee داور بالای والیبال
dissents مشاجره بر سر رای داور
umpires سرداور داور مسابقات
referees داور بالای والیبال
refereeing داور بالای والیبال
backfield جای بازیگر پشت داور
protest اعتراض به رای داور کشتی
protested اعتراض به رای داور کشتی
protesting اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time. داور سوت پایان بازی را زد.
protests اعتراض به رای داور کشتی
flagman داور مخصوص تشخیص امتیاز
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
referee's position اعلام کشتی در خاک از سوی داور
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
rhadamanthus داور سخت گیر ورشوه خوار
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
paddock judge داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
technical foul خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
referee در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com