Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
Other Matches
windage
تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
hold up
با اسلحه سرقت کردن
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
to sight gun
نشان کردن اسلحه
ranging
تنظیم کردن اسلحه
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
bare handed
بی اسلحه
weapon
اسلحه
unarmed
بی اسلحه
weapons
اسلحه
armless
بی اسلحه
misfires
گیرکردن اسلحه
repeating firearm
اسلحه خودکار
weapons
اسلحه حربه
ordnance
اسلحه ومهمات
weaponary
مربوط به اسلحه
holster
جلد اسلحه
weapon
اسلحه حربه
pieces
اسلحه گرم
arm of precision
اسلحه دقیق
piece
اسلحه گرم
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
misfired
گیرکردن اسلحه
misfire
گیرکردن اسلحه
armourer
اسلحه ساز
trigger
ماشه اسلحه
light armed
سبک اسلحه
armory
اسلحه خانه
arm
اسلحه گرم
triggered
ماشه اسلحه
triggers
ماشه اسلحه
safety lock
ضامن اسلحه
firearm
اسلحه گرم
firearms
اسلحه گرم
holsters
جلد اسلحه
heavy armed
سنگین اسلحه
weaponry
اسلحه سازی
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
cold steel
اسلحه سرد
stoppage
گیر در اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
armorer
اسلحه ساز
armoury
اسلحه قوزخانه
armoury
اسلحه خانه
armouries
اسلحه قوزخانه
armouries
اسلحه خانه
side arms
اسلحه کمری
Elaborate
اسلحه بزرگ
side arm
اسلحه کمری
maximum range
بردنهایی اسلحه
shooting iron
اسلحه گرم
single shot
اسلحه تک تیر
fire arms
اسلحه ی گرم
thumbs
شستی اسلحه
thumb
شستی اسلحه
thumbing
شستی اسلحه
thumbed
شستی اسلحه
d. armour
اسلحه دفاع
armorer
نگهبان اسلحه زراد
magazines
مخزن خشاب اسلحه
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
muzzling
دهانه لوله اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
magazine
مخزن خشاب اسلحه
missile
اسلحه پرتاب کردنی
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
muzzle
دهانه لوله اسلحه
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
light infantry
پیاده سبک اسلحه
popper
اسلحه صدا دار
poppers
اسلحه صدا دار
muzzles
دهانه لوله اسلحه
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
armory
کارخانهء اسلحه سازی
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
velite
سرباز سبک اسلحه
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
big bore
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
judo
فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
phalanx
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
doubled up
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrel
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
barrels
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
phalanxes
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
doubled
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
contraband of war
قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk
[a person]
دست روی بدن کسی کشیدن
[در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
armory training
اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
autoloader
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com