English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to decommission weapons اسلحه ها را از کار انداختن
Other Matches
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
weapon اسلحه
weapons اسلحه
unarmed بی اسلحه
bare handed بی اسلحه
armless بی اسلحه
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
light armed سبک اسلحه
triggers ماشه اسلحه
firearms اسلحه گرم
piece اسلحه گرم
pieces اسلحه گرم
weapons اسلحه حربه
holster جلد اسلحه
cold steel اسلحه سرد
thumbs شستی اسلحه
thumbing شستی اسلحه
thumbed شستی اسلحه
thumb شستی اسلحه
d. armour اسلحه دفاع
arm اسلحه گرم
maximum range بردنهایی اسلحه
weaponary مربوط به اسلحه
trigger ماشه اسلحه
holsters جلد اسلحه
triggered ماشه اسلحه
ordnance اسلحه ومهمات
side arms اسلحه کمری
fire arms اسلحه ی گرم
single shot اسلحه تک تیر
armourer اسلحه ساز
armouries اسلحه خانه
armory اسلحه خانه
repeating firearm اسلحه خودکار
armorer اسلحه ساز
firearm اسلحه گرم
arm of precision اسلحه دقیق
antiaircraft اسلحه ضد هوایی
weaponry اسلحه سازی
side arm اسلحه کمری
stoppages گیر در اسلحه
weapon اسلحه حربه
heavy armed سنگین اسلحه
safety lock ضامن اسلحه
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
armoury اسلحه قوزخانه
armoury اسلحه خانه
misfire گیرکردن اسلحه
stoppage گیر در اسلحه
armouries اسلحه قوزخانه
shooting iron اسلحه گرم
Elaborate اسلحه بزرگ
misfires گیرکردن اسلحه
misfired گیرکردن اسلحه
to sight gun نشان کردن اسلحه
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
poppers اسلحه صدا دار
popper اسلحه صدا دار
hold up با اسلحه سرقت کردن
velite سرباز سبک اسلحه
lift fire زیادکردن برد اسلحه
missile اسلحه پرتاب کردنی
muzzle دهانه لوله اسلحه
chambers خزانه فشنگ در اسلحه
biathlon اسکی صحرانوردی با اسلحه
gunrunner قاچاقچی اسلحه و مهمات
ranging تنظیم کردن اسلحه
armory کارخانهء اسلحه سازی
to decommission weapons اسلحه ها را غیردایر کردن
armorer نگهبان اسلحه زراد
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
muzzles دهانه لوله اسلحه
muzzling دهانه لوله اسلحه
chamber خزانه فشنگ در اسلحه
stock دسته ابزار و اسلحه
missiles اسلحه پرتاب کردنی
magazines مخزن خشاب اسلحه
ordnance مربوط به اسلحه و مهمات
magazine مخزن خشاب اسلحه
light infantry پیاده سبک اسلحه
muzzled دهانه لوله اسلحه
cleaning rod سمبه نظافت اسلحه
disassemble بازکردن اسلحه یا موتور
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
clangs صدای بهم خوردن اسلحه
clanging صدای بهم خوردن اسلحه
clanged صدای بهم خوردن اسلحه
clang صدای بهم خوردن اسلحه
caliber قطر داخلی لوله اسلحه
cant اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
freeing کمی محدودیت نوع اسلحه
freed کمی محدودیت نوع اسلحه
gun running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
light horse سوار نظام سبک اسلحه
gun-running واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
bores قطر داخلی لوله اسلحه
shooting position حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
bore قطر داخلی لوله اسلحه
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
To drow ( pull ) a gun on some one . بروی کسی اسلحه کشیدن
gunfighter کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
free کمی محدودیت نوع اسلحه
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
karate فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
hussar سرباز سواره نظام سبک اسلحه
judo فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
tacit تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
flatlings زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatling زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
big bore اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
brigand سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
brigands سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
barrels قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
barrel قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
doubled up دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
phalanx دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
phalanxes دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
let down پایین انداختن انداختن
contraband of war قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk [a person] دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
armory training اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
autoloader اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
thrust انداختن
to put back پس انداختن
overthrows بر انداختن
overthrown بر انداختن
felled انداختن
deleting انداختن
fling انداختن
overthrowing بر انداختن
omits انداختن
delete انداختن
emplace جا انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
deletes انداختن
omitting انداختن
deleted انداختن
omitted انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
flinging انداختن
bottoms ته انداختن
throw انداختن
bottom ته انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
pilling تل انداختن
fells انداختن
sling انداختن
felling انداختن
to skips over انداختن
throwing انداختن
flings انداختن
rut خط انداختن
hew انداختن
omit انداختن
hewed انداختن
hewing انداختن
hews انداختن
hurl انداختن
hurls انداختن
fell انداختن
throws انداختن
to let drop انداختن
hitched انداختن
hitches انداختن
let fall انداختن
hitching انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com