Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
English
Persian
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
Other Matches
out of commission
غیردایر
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
hold up
با اسلحه سرقت کردن
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
to sight gun
نشان کردن اسلحه
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
armless
بی اسلحه
weapon
اسلحه
weapons
اسلحه
bare handed
بی اسلحه
unarmed
بی اسلحه
piece
اسلحه گرم
pieces
اسلحه گرم
single shot
اسلحه تک تیر
shooting iron
اسلحه گرم
side arm
اسلحه کمری
side arms
اسلحه کمری
armourer
اسلحه ساز
armory
اسلحه خانه
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
weapons
اسلحه حربه
trigger
ماشه اسلحه
triggers
ماشه اسلحه
weapon
اسلحه حربه
fire arms
اسلحه ی گرم
weaponry
اسلحه سازی
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
weaponary
مربوط به اسلحه
arm of precision
اسلحه دقیق
heavy armed
سنگین اسلحه
holsters
جلد اسلحه
holster
جلد اسلحه
armorer
اسلحه ساز
ordnance
اسلحه ومهمات
triggered
ماشه اسلحه
misfire
گیرکردن اسلحه
firearms
اسلحه گرم
safety lock
ضامن اسلحه
stoppage
گیر در اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
armoury
اسلحه قوزخانه
armoury
اسلحه خانه
d. armour
اسلحه دفاع
armouries
اسلحه قوزخانه
armouries
اسلحه خانه
firearm
اسلحه گرم
Elaborate
اسلحه بزرگ
maximum range
بردنهایی اسلحه
repeating firearm
اسلحه خودکار
thumbed
شستی اسلحه
misfired
گیرکردن اسلحه
cold steel
اسلحه سرد
thumbing
شستی اسلحه
thumbs
شستی اسلحه
arm
اسلحه گرم
thumb
شستی اسلحه
misfires
گیرکردن اسلحه
light armed
سبک اسلحه
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
muzzles
دهانه لوله اسلحه
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
muzzled
دهانه لوله اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
muzzling
دهانه لوله اسلحه
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
light infantry
پیاده سبک اسلحه
magazine
مخزن خشاب اسلحه
magazines
مخزن خشاب اسلحه
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
stock
دسته ابزار و اسلحه
muzzle
دهانه لوله اسلحه
missile
اسلحه پرتاب کردنی
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
velite
سرباز سبک اسلحه
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
armorer
نگهبان اسلحه زراد
armory
کارخانهء اسلحه سازی
poppers
اسلحه صدا دار
popper
اسلحه صدا دار
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
hussar
سرباز سواره نظام سبک اسلحه
karate
فن ژاپونی دفاع بدون اسلحه کاراته
flatlings
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
brigand
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
big bore
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
flatling
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
judo
فن دفاع بدون اسلحه ژاپونی کشتی جودو
brigands
سارق مسلح سرباز پیاده سبک اسلحه
doubled up
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
phalanx
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
barrels
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
phalanxes
دسته بهم فشرده پیاده نظام سنگین اسلحه
barrel
قسمت کلفت چوب بیس بال لوله اسلحه
doubled
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
contraband of war
قاچاق اسلحه ومهمات جنگی و متفرعات ان از قبیل بنزین و لاستیک
to frisk
[a person]
دست روی بدن کسی کشیدن
[در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
armory training
اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
ordnance plant
کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
autoloader
اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
safety stop
ضامن اسلحه گیره ضامن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com