Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
artificial persons
اشخاص حقوقی
Search result with all words
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
Other Matches
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
class b allotment
کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
persona
اشخاص یک کتاب
many persons
خیلی اشخاص
natural persons
اشخاص طبیعی
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
these people
این اشخاص
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
person perception
ادراک اشخاص
personae
اشخاص یک کتاب
many people
خیلی اشخاص
many a man
بسا اشخاص
personas
اشخاص یک کتاب
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
great persons
اشخاص بزرگ
few men
اشخاص کمی
displaced persons
اشخاص پناهنده
blacklist
صورت اشخاص بدحساب
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
blacklisted
صورت اشخاص بدحساب
blacklisting
صورت اشخاص بدحساب
dog paddle
شنای اشخاص مبتدی
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
withindoors
اشخاص داخل منزل
inter alia
میان اشخاص دیگر
panel
صورت اسامی اشخاص
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
panels
صورت اسامی اشخاص
blacklists
صورت اشخاص بدحساب
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
sucker list
<idiom>
لیستی از اشخاص ساده لوح
lonely hearts
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
intelligentsia
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
mixed laws
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
credit union
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
bouncer
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
bouncers
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
personals
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
legal
حقوقی
de jure
حقوقی
soundex code
کد حقوقی
jural
حقوقی
juridical
حقوقی
ether
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
legal entity
شخص حقوقی
legal fiction
تصور حقوقی
legal person
شخص حقوقی
law agent
نماینده حقوقی
law term
اصطلاح حقوقی
legal department
اداره حقوقی
legal committee
کمیته حقوقی
legal advisor
مشاور حقوقی
legal adviser
مشاور حقوقی
legal personality
شخصیت حقوقی
legal responsibility
مسئوولیت حقوقی
civil
داخلی حقوقی
juristically
از لحاظ حقوقی
legal counsel
مشاور حقوقی
soundex code
کد حقوقی پرسنلی
legal
مشروع حقوقی
pay voucher
سند حقوقی
pay voucher
حواله حقوقی
pay grade
ضریب حقوقی
medicolegal
پزشکی- حقوقی
jurisprudence
علم حقوقی
Legal Advisor
مشاور حقوقی
juridical person
شخص حقوقی
civil proceedings
اقدامات حقوقی
solicitors
مشاور حقوقی
commentaries
تفسیر حقوقی
solicitor
مشاور حقوقی
jeopardy
گرفتاری حقوقی
juridical personality
شخصیت حقوقی
juridically
از لحاظ حقوقی
commentary
تفسیر حقوقی
corporate body
شخص حقوقی
penal
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
to obtain legal advice
مشاوره حقوقی دریافتن
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
actionable
<adj.>
قابل مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
actionable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
مستوجب مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
سزاوار مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستحق کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
اتهام پذیر
[حقوقی]
punishable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
penal
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
مستوجب کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
سزاوار کیفر
[حقوقی]
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
actions
جریان حقوقی تعقیب
action
جریان حقوقی تعقیب
corporate
دارای شخصیت حقوقی
isonomy
تساوی سیاسی و حقوقی
in legal parlance
بزبان یا عباراتی حقوقی
jurisconsult
فقیه مشاور حقوقی
military pay order
لیست حقوقی پرسنل
institution
اصل حقوقی بنگاه
punishable
<adj.>
مستحق مجازات
[حقوقی]
lawyers
مشاور حقوقی حقوقدان
civil action
دعوی مدنی یا حقوقی
civil low
سیستم حقوقی رم باستان
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
writer to the signet
مشاور حقوقی اسکاتلندی
lawyer
مشاور حقوقی حقوقدان
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
legal fiction
فرض قانونی فرضیه حقوقی
dockets
دفتر ثبت دعاوی حقوقی
corporation
که دارای شخصیت حقوقی باشند
penal
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
exemption from territorial jurisdiction
معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
corporations
که دارای شخصیت حقوقی باشند
military pay order
جدول تغییرات حقوقی پرسنل
corporative
وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
actionable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب در دادگاه
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب قانونی
[حقوقی]
docket
دفتر ثبت دعاوی حقوقی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com