English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (2 milliseconds)
English Persian
vacant اشغال نشده
unoccupied اشغال نشده
tenantless اشغال نشده
Search result with all words
bare base پایگاه اشغال نشده
l.u.m.o orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
lowest unoccupied molecular orbital پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
Other Matches
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete انجام نشده پر نشده
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
waste اشغال
busiest اشغال
slithering اشغال
wastes اشغال
slithered اشغال
occuration اشغال
sliver اشغال
slither اشغال
culch اشغال
junk اشغال
cultch اشغال
draff اشغال
kitchen stuff اشغال
rubbish اشغال
litters اشغال
littering اشغال
littered اشغال
occupation اشغال
litter اشغال
garbage اشغال
run-offs اشغال
occupations اشغال
swilling اشغال
swilled اشغال
inhabitancy اشغال
swill اشغال
tots اشغال
tot اشغال
run off اشغال
run-off اشغال
swills اشغال
slithers اشغال
riffraff اشغال
throw away اشغال
offal اشغال
pig's wash اشغال
scraps اشغال
paultry اشغال
raff اشغال
trashes اشغال
trashed اشغال
trash اشغال
trashing اشغال
paltry اشغال
busied اشغال
busying اشغال
refuse اشغال
dump اشغال
busy اشغال
refuses اشغال
refused اشغال
scrap اشغال
busies اشغال
scrapping اشغال
soilage اشغال
busier اشغال
scrapped اشغال
occupancy اشغال
refusing اشغال
occupants اشغال کننده
occupies اشغال کردن
seizure اشغال هدف
occupier اشغال کننده
wrack اشغال سبزی
occupiers اشغال کننده
occupant اشغال کننده
seizures اشغال هدف
hold back اشغال کننده
tenure نگهداری اشغال
occupy اشغال کردن
occupying اشغال کردن
busy signal علامت اشغال
ashcans اشغال دان
ashcan اشغال دان
wastebaskets اشغال دان
ashpit پیت اشغال
dreg ته نشین اشغال
grub street اشغال گذرنویسندگان
fill up اشغال کردن
preoccupation اشغال قبلی
preoccupations اشغال قبلی
slopping اشغال خوری
slopped اشغال خوری
slop اشغال خوری
dumpish اشغال وار
dump bucket سطل اشغال
wastebasket اشغال دان
occupied اشغال شده
indwell اشغال کردن
wracks اشغال گیر
garbage اشغال خاکروبه
to fill up اشغال کردن
rack اشغال گیر
offscourings اشغال کثافت
wracked اشغال گیر
racked اشغال گیر
occupancy اشغال کننده
to take up اشغال کردن
pigwash بساب اشغال
waste اشغال زباله
wastes اشغال زباله
rag picker اشغال برچین
occupations اشغال کردن
occupations اشغال تصرف
laystall اشغال دان
take up اشغال کردن
stinkpot اشغال دان
occupation اشغال کردن
occupation of position اشغال موضع
occupation اشغال تصرف
racks اشغال گیر
army of occupation نیروی اشغال کننده
scavenges در اشغال کاوش کردن
jakes اشغال درهم ریخته
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
occupation of position اشغال موضع کردن
scavenged در اشغال کاوش کردن
scavenge در اشغال کاوش کردن
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
action اشغال نیروهای جنگی
busying خط تلفن اشغال است
busy خط تلفن اشغال است
busiest خط تلفن اشغال است
actions اشغال نیروهای جنگی
busies خط تلفن اشغال است
busier خط تلفن اشغال است
occupied territory منطقه اشغال شده
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
busied خط تلفن اشغال است
holders گیرنده اشغال کننده
littered زاییدن اشغال پاشیدن
litters زاییدن اشغال پاشیدن
occupied territory سرزمین اشغال شده
occupancy سکونت اشغال مال
littering زاییدن اشغال پاشیدن
slag اشغال تفاله گرفتن از
litter زاییدن اشغال پاشیدن
trash بصورت اشغال در اوردن
engrossed کاملا اشغال شده
trashed بصورت اشغال در اوردن
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
trashes بصورت اشغال در اوردن
debris اشغال روی هم ریخته
trashing بصورت اشغال در اوردن
holder گیرنده اشغال کننده
slop pail سطل اشغال دان
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
wracks توری مشبک اشغال گیر
wracked توری مشبک اشغال گیر
racks توری مشبک اشغال گیر
racked توری مشبک اشغال گیر
rack توری مشبک اشغال گیر
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
my time is occupied وقتم اشغال شده است
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
plenums فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenum فضای اشغال شده بوسیله ماده
slop jar سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
incinerators کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
incinerator کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com