Dictiornary-Farsi | اشکارا گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
avow	اشکارا گفتن
avowing	اشکارا گفتن
avows	اشکارا گفتن
avouch	اشکارا گفتن


Other Matches

clearly	اشکارا
outright	اشکارا
publicly	اشکارا
manifestly	اشکارا
in the face of day	اشکارا
outrightly	اشکارا
to the view	اشکارا
unreserved	اشکارا
notoriously	اشکارا
overt	اشکارا
signally	اشکارا
aboveboard	اشکارا
rankly	اشکارا
professedly	اشکارا
nakedly	اشکارا
overtly	اشکارا
lay it on with trowel	اشکارا چاپلوسی کردن
to ownup	اشکارا خستو شدن
affronting	اشکارا توهین کردن
affronts	اشکارا توهین کردن
unreservedl	بی قید وژشرط اشکارا بی پرده
with the lid off	اشکارا سر پوش از روی کاربرداشته
prominently	بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار
to fly in the face of any one	اشکارا ازحرف کسی سرپیچی کردن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
levee en masse	عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
adduse	گفتن
says	گفتن
say	گفتن
pshaw	اه گفتن
rehearses	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearse	گفتن
to give utterance to	گفتن
utter	گفتن
relate	گفتن
informing	گفتن
inform	گفتن
relates	گفتن
utterance	گفتن
utterances	گفتن
informs	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
mouthed	گفتن
mouth	گفتن
to tell a story	گفتن
rehearsing	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
utters	گفتن
vituperate	بد گفتن
viyuperate	بد گفتن
bubbles	گفتن
uttered	گفتن
bubbled	گفتن
bubble	گفتن
saith	گفتن
get out	گفتن
iteration	گفتن
bubbling	گفتن
telling-off	گفتن
to weep out	گفتن
let out <idiom>	گفتن
tells	گفتن
tell	گفتن
adulate	مدح گفتن
salutes	تهنیت گفتن
revile	ناسزا گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
enounce	به صراحت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
allegorize	مثل گفتن
fabulize	افسانه گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
salute	تهنیت گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
bootlick	تملق گفتن از
call bad names	ناسزا گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
doxologize	ستایش گفتن
commiserated	تسلیت گفتن بر
saluting	تهنیت گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
overstating	اغراق گفتن در
adduee	گفتن افهارنمودن
interjects	بطورمعترضه گفتن
reviled	ناسزا گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
overstates	اغراق گفتن در
scream	ناگهانی گفتن
reviles	ناسزا گفتن
speak	سخن گفتن
weasels	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
overstated	اغراق گفتن در
whiff	دروغ گفتن
twaddle	چرند گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
confides	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
speaks	سخن گفتن
screams	ناگهانی گفتن
overstate	اغراق گفتن در
screamed	ناگهانی گفتن
confided	محرمانه گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
rime	شعر گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
panegyrize	مدح گفتن
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
flatter	تملق گفتن از
discourse	سخن گفتن
discourses	سخن گفتن
prevaricate	دروغ گفتن
applauding	افرین گفتن
applauded	افرین گفتن

avow