Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 232 (36 milliseconds)
English
Persian
detect
اشکار کردن
detected
اشکار کردن
detecting
اشکار کردن
detects
اشکار کردن
reveal
اشکار کردن
revealed
اشکار کردن
reveals
اشکار کردن
unfold
اشکار کردن
unfolded
اشکار کردن
unfolding
اشکار کردن
unfolds
اشکار کردن
display
اشکار کردن
displayed
اشکار کردن
displaying
اشکار کردن
displays
اشکار کردن
lay open
اشکار کردن
Search result with all words
uncover
اشکار کردن کشف کردن
uncover
اشکار کردن برهنه کردن
uncovering
اشکار کردن کشف کردن
uncovering
اشکار کردن برهنه کردن
uncovers
اشکار کردن کشف کردن
uncovers
اشکار کردن برهنه کردن
quarries
اشکار کردن معدن سنگ
quarry
اشکار کردن معدن سنگ
quarrying
اشکار کردن معدن سنگ
unfold
فاش کردن اشکار شدن
unfolded
فاش کردن اشکار شدن
unfolding
فاش کردن اشکار شدن
unfolds
فاش کردن اشکار شدن
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
to make public
اشکار یا علنی کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
Other Matches
disruptive pattern
اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
manifested
اشکار اشکار ساختن
manifest
اشکار اشکار ساختن
manifests
اشکار اشکار ساختن
manifesting
اشکار اشکار ساختن
clearest
:اشکار
uncovered
اشکار
explicit
اشکار
apparent
اشکار
semblable
اشکار
clearer
:اشکار
clear
:اشکار
out
اشکار
out-
اشکار
evident
اشکار
clears
:اشکار
overt
اشکار
open-and-shut
اشکار
open and shut
اشکار
plains
اشکار
plainest
اشکار
plainer
اشکار
inapparent
نا اشکار
inevidence
اشکار
flagrant
اشکار
outed
اشکار
plain
اشکار
crying
اشکار
opened
اشکار
patented
اشکار
conspicuous
اشکار
opens
اشکار
patenting
اشکار
obvious
اشکار
patents
اشکار
burning disgrace
اشکار
patent
اشکار
open
اشکار
notoriously
بطور اشکار
roundly
بی پرده اشکار
manifestation
اشکار سازی
explicit behavior
رفتار اشکار
amende honorable
عذرخواهی اشکار
patently
بطور اشکار
frequency demodulation
اشکار ساختن
flagrantly
باوقاحت اشکار
market overt
بازار اشکار
manifester
اشکار کننده
barer
ساده اشکار
public
عامه اشکار
bares
ساده اشکار
evident to any one
نزدهمه اشکار
decrypt
اشکار ساختن
bared
ساده اشکار
avowal
افهار اشکار
manifestations
اشکار سازی
glaring
اشکار مشهور
explicit
اشکار صاف
explicit cost
هزینه اشکار
visible balance
تراز اشکار
conspicuous defect
عیب اشکار
opens
ازاد اشکار
decryption
اشکار سازی
overt behavior
رفتار اشکار
to lay open
اشکار ساختن
detection
اشکار سازی
bare
ساده اشکار
avowals
افهار اشکار
visible
مرئی اشکار
self explaining
واضح اشکار
transpicuous
روشن اشکار
it will manifest it self
اشکار خواهد شد
open
ازاد اشکار
self explanatory
واضح اشکار
kithe
اشکار ساختن
axioms
حقیقت اشکار
undisguised
اشکار بی تلبیس
axiom
حقیقت اشکار
signalled
اشکار مشخص
revealed preference
رجحان اشکار
signaled
اشکار مشخص
let out
اشکار ساختن
transpicuous
فرا اشکار
opened
ازاد اشکار
barest
ساده اشکار
revealer
اشکار کننده
self-explanatory
واضح اشکار
baring
ساده اشکار
self evident
خود اشکار
manifestative
اشکار سازنده
manifest need
نیاز اشکار
to make known
اشکار ساختن
to reveal itself
اشکار شدن
revealed preference
ترجیح اشکار
known
اشکار ساختن
signal
اشکار مشخص
untold
بی حساب اشکار نشده
manifest
صورت بار اشکار
it is obvious that
اشکار یا بدیهی است که
open to the public
اشکار در نزد همه
revelations
اشکار سازی افشاء
revelation
اشکار سازی افشاء
overt homosexuality
همجنس خواهی اشکار
palpable
قابل لمس اشکار
plain text
متن واضح و اشکار
apparent electromotive force
نیروی برقرانی اشکار
palpably
بطور محسوس یا اشکار
manifest dream content
محتوای اشکار رویا
manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار
manifests
صورت بار اشکار
manifested
صورت بار اشکار
manifesting
صورت بار اشکار
the secret will open to me
ان راز بمن اشکار
obviously
بطور اشکار یا معلوم
self revelation
خود اشکار سازی
oscillation
تفکیک امواج اشکار سازی
oscillations
تفکیک امواج اشکار سازی
peeps
جوانه زدن اشکار شدن
peeping
جوانه زدن اشکار شدن
peep
جوانه زدن اشکار شدن
peeped
جوانه زدن اشکار شدن
taylor manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار تیلور
to breathe one's simplicity
بسادگی کسی اشکار شدن
noise
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noises
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
ultrasonic inspection
متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
federal privacy act
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
it was publicly known
همه میدانستند در نظر همه اشکار بود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com