Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (2 milliseconds)
English
Persian
debugging
اشکال زدایی
debug
اشکال زدایی
debugged
اشکال زدایی
debugs
اشکال زدایی
Search result with all words
debug
اشکال زدایی کردن
debugged
اشکال زدایی کردن
debugs
اشکال زدایی کردن
debug aids
ادوات اشکال زدایی
debugging a program
اشکال زدایی یک برنامه
debugging aids
ادوات اشکال زدایی
debugging aids
وسائل اشکال زدایی
program debugging
اشکال زدایی برنامه
transversal
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
Other Matches
error trapping
اشتباه زدایی غلط زدایی
dehydroisomerization
همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
gadroon
اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
deglaciation
یخ زدایی
dehydration
اب زدایی
de icing
یخ زدایی
deamination
امین زدایی
deforestation
جنگل زدایی
undoing
عمل زدایی
dehumidification
رطوبت زدایی
descaling
پوسته زدایی
dehydrogenation
هیدروژن زدایی
dehydrohalogenation
هیدروهالوژن زدایی
unlearning
یادگیری زدایی
deionization
یون زدایی
demagnetization
مغناطیس زدایی
sterilization
گند زدایی
demodulation
تحمیل زدایی
demythologization
اسطوره زدایی
de escalation
تشنج زدایی
degasify
گاز زدایی
dealkylation
الکیل زدایی
debug aids
ابزاراشکال زدایی
detente
تشنج زدایی
decentralization
مرکزیت زدایی
genocide
نژاد زدایی
blanching
رنگ زدایی
decoloration
رنگ زدایی
decarbonylation
کربونیل زدایی
decarboxylation
کربوکسیل زدایی
trubleshoot
عیب زدایی
decolorization
رنگ زدایی
decolourization
رنگ زدایی
deculturation
فرهنگ زدایی
deoxygenation
اکسیژن زدایی
depolarization
قطبش زدایی
mechanical de icing
یخ زدایی مکانیکی
peptization
لخته زدایی
troubleshoot
عیب زدایی
decolonization
مستعمره زدایی
accretion of silt
رسوب زدایی
stain removed
لکه زدایی
demystified
راز زدایی
demystifies
راز زدایی
demystify
راز زدایی
demystifying
راز زدایی
dispergation
لخته زدایی
disinhibition
بازداری زدایی
desalination
نمک زدایی
desalinization
نمک زدایی
desalting
نمک زدایی
unconditioning
شرطی زدایی
desegregation
جدایی زدایی
desensitization
حساسیت زدایی
desulfurization
گوگرد زدایی
discoloration
رنگ زدایی
desulphurizing
گوگرد زدایی
acid depolarization
قطبش زدایی اسیدی
bleaching
رنگ زدایی الیاف
bleaching powder
گرد رنگ زدایی
desegregating
تفکیک زدایی کردن
desegregated
تفکیک زدایی کردن
desegregate
تفکیک زدایی کردن
demagnetization factor
ضریب مغناطیس زدایی
desulfurization unit
واحد گوگرد زدایی
de escalate
تشنج زدایی کردن
hydrodesulfurizing
گوگرد زدایی با هیدروژن
pyrolytic dehydrogenation
هیدروژن زدایی تفکافتی
systematic desensitization
حساسیت زدایی منظم
desegregates
تفکیک زدایی کردن
deskew
اریب زدایی کردن
defuse
تشنج زدایی کردن
defused
تشنج زدایی کردن
defuses
تشنج زدایی کردن
defusing
تشنج زدایی کردن
demodulation
کشف تحمیل زدایی
de-escalate
تشنج زدایی کردن
de-escalates
تشنج زدایی کردن
de-escalated
تشنج زدایی کردن
de-escalating
تشنج زدایی کردن
dehydrocyclization
حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
bugging
اشکال
bug
اشکال
drawbacks
اشکال
traversed
اشکال
drawback
اشکال
disadvantage
اشکال
snaggy
پر اشکال
nodes
اشکال
spinosity
اشکال
nodus
اشکال
barely
با اشکال
node
اشکال
dead lock
اشکال
disadvantages
اشکال
worriment
اشکال
traversing
اشکال
traverses
اشکال
traverse
اشکال
bugs
اشکال
to tide over a difficulty
اشکال را بر طرف
geometric shapes
اشکال هندسی
impediments
محظور اشکال
to make difficulties
اشکال تراشیدن
diversely
به اشکال مختلف
nuclide
اشکال اتمی
burbles
اشکال بی نظمی
forms of currency
اشکال پول
geometrical figures
اشکال هندسی
i can add rapidly
به اشکال ما افزود
impediment
محظور اشکال
smooth delivery
تحویل بی اشکال
baboons
اشکال مضحک
troubleshooting
اشکال یابی
burbling
اشکال بی نظمی
demurrable
اشکال کردنی
debugging
اشکال زدائی
hardness
اشکال سفتی
debugger
اشکال یابی
trouble shooting
رفع اشکال
difficulty
اشکال زحمت
defect description
توضیح اشکال
baboon
اشکال مضحک
description of error
توضیح اشکال
burble
اشکال بی نظمی
error description
توضیح اشکال
fault description
توضیح اشکال
burbled
اشکال بی نظمی
difficulties
اشکال زحمت
debugger
اشکال زدائی
it is particularly difficult
یک اشکال بخصوصی دارد
handicap
امتیاز دادن اشکال
To get into difficulties.
دچار اشکال شدن
handicaps
امتیاز دادن اشکال
There is the rub.
اشکال درهمین جااست
To raise difficulties . To creat obstacles.
اشکال تراشی کردن
to create a difficulty
اشکال پیش اوردن
similar figures
اشکال همانندیا متشابه
bottle neck
مانع اشکال کار
debugged
اشکال زدائی کردن
debug
اشکال زدائی کردن
debugger
برنامه اشکال زدایییثلاعللهگل
swarms
چندین اشکال برنامه
discomfit
ایجاد اشکال کردن
discomfited
ایجاد اشکال کردن
discomfiting
ایجاد اشکال کردن
discomfits
ایجاد اشکال کردن
well
بدون اشکال اوه
swarm
چندین اشکال برنامه
swarmed
چندین اشکال برنامه
acataposis
اشکال عمل بلع
wells
بدون اشکال اوه
dysphonia
اشکال در حرف زدن
dysphagia
اشکال دربلعیدن غذا
diversiform
دارای اشکال مختلف
kaleidoscope
لوله اشکال نما
kaleidoscopes
لوله اشکال نما
debugs
اشکال زدائی کردن
adds
قرار دادن اشکال کنار هم
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
adding
قرار دادن اشکال کنار هم
filet
توری دارای اشکال مربع
add
قرار دادن اشکال کنار هم
smooth
صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothed
صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothest
صاف کردن بدون اشکال بودن
smooths
صاف کردن بدون اشکال بودن
To put obstacles in the way.
سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
proteus
خدای دریا که اشکال مختلف بخودمیگرفته
galanty show
نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
pattern
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
patterns
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
bugs
بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
primitive
برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
bugging
بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
pleomorphic
چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
bug
بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
intarsia
منبت کاری و تزئین گل و بوته و اشکال بر روی چوب
bioastronautics
مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
tessellate
کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
graph
اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
graphs
اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
numerical indicator tube
هر گونه لامپ الکترونی که توانایی نمایش اشکال عددی را دارد
planimeter
دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
setting up
معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
sets
معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
annular
وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
set
معرفی محلهای نقاط توقف در برنامه در حین رفع اشکال
filling out
[پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
symbolically
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
symbolic
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
snapshots
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
snapshot
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
surge
افزایش ناگهانی توان الکتریکی در سیستم به علت خرابی یا اختلال یا اشکال قطعه
godroon
اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
surged
افزایش ناگهانی توان الکتریکی در سیستم به علت خرابی یا اختلال یا اشکال قطعه
regional breakpoint
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
surges
افزایش ناگهانی توان الکتریکی در سیستم به علت خرابی یا اختلال یا اشکال قطعه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com