English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
Other Matches
gradualism رعایت اصول تدریج
economization رعایت اصول اقتصادی
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
beautification قشنگی
fineness قشنگی
handsomeness قشنگی
smartness قشنگی
niceness قشنگی
spruceness قشنگی
pulchritude قشنگی
nattiness قشنگی
good looks قشنگی
prettiness قشنگی
what loves of teacups چه فنجانهای قشنگی
pretty pretty زیادازحدجویای قشنگی
She is a pretty of it . دختر قشنگی؟ است
That is the beauty of it. قشنگی اش درهمین است
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
literature ادبیات
belles lettres ادبیات
belles letters ادبیات
hagiology ادبیات مقدس
literary history تاریخ ادبیات
letters کاغذ ادبیات
letter کاغذ ادبیات
erotica ادبیات عاشقانه
classical وابسته به ادبیات باستانی
literary ادیب وابسته به ادبیات
classicize درزمره ادبیات باستانی
sinology مطالعه ادبیات ورسوم چین
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
classicality مطابقت با ادبیات وصنایع باستانی
predicate گزاره [در دستور زبان] [ادبیات]
Edwardian ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
post classical در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
humanist دانشجوی رشته انسانیت یا ادبیات و اثار باستانی یونان و روم
delphine classics چاپ ادبیات باستانی لاتین که برای پسر مهتر لوئی چهاردهم درست شد
observancy رعایت
ovservation رعایت
respects رعایت
consideration رعایت
considerations رعایت
observingly با رعایت
observance رعایت
formally با رعایت
respect رعایت
observing رعایت کردن
observes رعایت کردن
observed رعایت کردن
observe رعایت کردن
disrespect عدم رعایت
legality رعایت قانون
heed ملاحظه رعایت
heeded ملاحظه رعایت
heeding ملاحظه رعایت
heeds ملاحظه رعایت
observe silence رعایت سکوت
regarded رعایت توجه
ceremoniousness رعایت تعارف
inobservance عدم رعایت
regard for others رعایت دیگران
nonconformity عدم رعایت
regard رعایت توجه
to go through رعایت کردن
to pass by any thing رعایت نکردن
esteem رعایت ارزش
non observance of ..... عدم رعایت .....
non compliance عدم رعایت
keep to رعایت کردن
regardful رعایت کننده
regards رعایت توجه
fashionableness رعایت سبک پسندیده
for short برای رعایت اختصار
regard رعایت راجع بودن به
regarded رعایت راجع بودن به
formality رعایت اداب ورسوم
circuit discipline رعایت انضباط مدار
breach of propriety عدم رعایت اداب
economized رعایت اقتصاد کردن
regards رعایت راجع بودن به
observe silence سکوت را رعایت کنید
inobservance of a law عدم رعایت قانون
multitudinism رعایت حال توده
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
observantly از روی ملاحظه و رعایت
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
formalism رعایت ائین و اداب
respectfulness رعایت احترام وادب
in deference to بملاحظه برای رعایت
economised رعایت اقتصاد کردن
economising رعایت اقتصاد کردن
economize رعایت اقتصاد کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
economises رعایت اقتصاد کردن
economizes رعایت اقتصاد کردن
quite the thing رعایت کننده سبک روز
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
classic ادبیات باستانی یونان و روم باستانی
classics ادبیات باستانی یونان و روم باستانی
objectivism ادبیات و هنر مادی مادی گرایی
classicist دانشمند ادبیات باستانی وپیروسبکهای باستانی
classicists دانشمند ادبیات باستانی وپیروسبکهای باستانی
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
tenet اصول
principles اصول
roots اصول
root اصول
ism اصول
ism : اصول
teachings اصول
teaching اصول
technic اصول
doctrines اصول
doctrine اصول
nitty-gritty اصول
doctrine اصول حکمت
dogmas اصول عقاید
monopolosm اصول انحصار
tenets اصول مسلم
neodoxy اصول نوین
nazism اصول نازی
naziism اصول نازی
mutualism اصول همکاری
doctrines اصول حکمت
general principles اصول کلی
grimaces ادا و اصول
monopolism اصول انحصار
kinesiology اصول مکانیزم
mormonism اصول mormon ها
dogma اصول عقاید
rational principle اصول عقلیه
system اصول وجود
system روش اصول
grimace ادا و اصول
relativity principles اصول نسبیت
roots and branches اصول وفروع
grimaced ادا و اصول
systems روش اصول
systems اصول وجود
modernism اصول امروزی
tenet اصول مرام
principles of economics اصول اقتصاد
principles of economy اصول اقتصاد
principles of religion اصول مذهب
prineipal parts اصول فعل
technics اصول فنی
grimacing ادا و اصول
banking principles اصول بانکداری
chung shin اصول تکواندو
technologically اصول فنی
methodology علم اصول
constitutionalism اصول مشروطیت
politics اصول سیاسی
theory اصول نظری
technological اصول فنی
theories اصول نظری
economic principles اصول اقتصادی
abolitionist اصول بردگی
communism اصول اشتراکی
methodologies علم اصول
denial measures اصول ممانعت
creationism اصول افرینش
functional اصول مبادی
accounting principles اصول حسابداری
copernician system اصول کپرنیک
fascism اصول عقاید فاشیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com