English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
politics اصول سیاسی
Search result with all words
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
Other Matches
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics علم سیاسی امور سیاسی
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic سیاسی نماینده سیاسی
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
doctrines اصول
technic اصول
teaching اصول
ism : اصول
ism اصول
root اصول
roots اصول
tenet اصول
nitty-gritty اصول
principles اصول
teachings اصول
doctrine اصول
mutualism اصول همکاری
monopolism اصول انحصار
mormonism اصول mormon ها
monopolosm اصول انحصار
system روش اصول
tenet اصول مرام
systems اصول وجود
system اصول وجود
systems روش اصول
prineipal parts اصول فعل
naziism اصول نازی
theories اصول نظری
relativity principles اصول نسبیت
rational principle اصول عقلیه
principles of religion اصول مذهب
principles of economy اصول اقتصاد
communism اصول اشتراکی
functional اصول مبادی
principles of economics اصول اقتصاد
technologically اصول فنی
roots and branches اصول وفروع
theory اصول نظری
technics اصول فنی
dogma اصول عقاید
dogmas اصول عقاید
tenets اصول مسلم
nazism اصول نازی
neodoxy اصول نوین
methodology علم اصول
methodologies علم اصول
technological اصول فنی
kinesiology اصول مکانیزم
doctrines اصول حکمت
doctrine اصول حکمت
creationism اصول افرینش
economic principles اصول اقتصادی
denial measures اصول ممانعت
abolitionist اصول بردگی
accounting principles اصول حسابداری
banking principles اصول بانکداری
copernician system اصول کپرنیک
modernism اصول امروزی
grimace ادا و اصول
constitutionalism اصول مشروطیت
general principles اصول کلی
grimacing ادا و اصول
chung shin اصول تکواندو
grimaced ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouths ادا و اصول در اوردن
individualism اصول استقلال فردی
mouth ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
democratism اصول حکومت ملی
moralists معتقد به اصول اخلاق
moralist معتقد به اصول اخلاق
pauli اصول مذهبی پولس
code of procedure قانون اصول محاکمات
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
planning principles اصول برنامه ریزی
counter current principle اصول جریان متقابل
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
anomy بی توجهی به اصول دین
scientifically موافق اصول علمی
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
ex post facto شامل اصول گذشته
fourteen points اصول چهارده گانه
hedonics اصول خوشی ولذت
hierarchism اصول سلسله مراتب
household art اصول خانه داری
image shearing principle اصول برش تصویر
monarchism اصول سلطنت مستقل
mutualist طرفدار اصول همدستی
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
anomie بی توجهی به اصول دین
musically مطابق اصول موسیقی
gradualism رعایت اصول تدریج
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
revivalism اصول بیداری مذهبی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
technically مطابق اصول فنی
rationale توضیح اصول عقاید
economization رعایت اصول اقتصادی
manichaeanism اصول فلسفه مانی
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
fascism اصول عقاید فاشیست
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
psychologism پیروی از اصول روانی
modernism اصول تجدد نوگرایی
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
liberalism اصول ازادی خواهی
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
probity پیروی دقیق از اصول
principled دارای اصول وعقاید
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism اصول ایین پروتستانت
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principles of economics اصول علم اقتصاد
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
politico سیاسی
political سیاسی
socio political سیاسی
diplomatic سیاسی
politicos سیاسی
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
techniques اصول مهارت روش فنی
modernists هوا خواه اصول امروزی
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
modernist هوا خواه اصول امروزی
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
technique اصول مهارت روش فنی
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
principled اصولی پای بند اصول
political psychology روانشناسی سیاسی
diplomatic channels طرق سیاسی
diplomatic mission هیئت سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
political propaganda تبلیغات سیاسی
political offences جرائم سیاسی
diplomatic passport پاسپورت سیاسی
political offence جرم سیاسی
diplomatic privileges امتیازات سیاسی
diplomatic agent مامور سیاسی
politico social سیاسی اجتماعی
political debate منازعه سیاسی
political debate بحث سیاسی
demarche اقدام سیاسی
political rights حقوق سیاسی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
political mission ماموریت سیاسی
political mission هیئت سیاسی
current affairs رویدادهایاجتماعی و سیاسی
envoyship نمایندگان سیاسی
politico social سیاسی و اجتماعی
talk politics گفتگوی سیاسی
sociopolitical اجتماعی- سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
Political opponents . مخالفین سیاسی
public life زندگی سیاسی
state prisoners محبوسین سیاسی
state prisoners زندانیان سیاسی
diplomatic passport تذکره سیاسی
political matters مسائل سیاسی
diplomatic relations روابط سیاسی
ecclesia مجلس سیاسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com