Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
irrationlism
اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
Other Matches
By hook or by crook. somehow.
هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
qualifying
رسیدن به مرحله بعد
ultimogeniture
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
scientific socialism
بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
phased array
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
Would you let me know before we get to Durham?
ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
ISP
شرکتی که حاوی یکی از اتصالات داغی است که اتصالات اینترنت و فروش را ممکن می سازد تا کاربران خصوصی از طریق آن به اینترنت دستیابی داشته باشند
visionless
عاری از تطور والهام
perpetuting testtimony
تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
They held me culpable for the accident.
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
illuminations
اشراق
intuition
اشراق
intuitions
اشراق
illumination
اشراق
inward light
اشراق
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
creeps
مرحله به مرحله جلو رفتن
creep
مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection
سیستم پرتاب مرحله به مرحله
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
boost phase
مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
leapfrogging
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogged
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrog
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
certainties
یقین
sureas a gun
یقین
certitude
یقین
surefire
یقین
certain
یقین
surer
یقین
certainty
یقین
sure
یقین
positivism
یقین
positivity
یقین
surest
یقین
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
surest
ازروی یقین
to make sure
یقین کردن
surer
ازروی یقین
sure
ازروی یقین
positive
یقین معین
to make no doubt
یقین بودن
to know for certain
یقین دانستن
to feel sure
یقین بودن
to know for certain
یقین داشتن
positive
یقین عملی
avers
از روی یقین گفتن
averring
از روی یقین گفتن
averred
از روی یقین گفتن
aver
از روی یقین گفتن
you bet
یقین داشته باش
sure enough
میتوان یقین کردکه
In all probability. Very likely.
به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
inflight phase
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
combat phase
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
vi'a prep
از طریق
how
از چه طریق
how far
<adv.>
به چه طریق
tao
طریق
way
طریق
via
از طریق
to what extent
<adv.>
به چه طریق
in what way
<adv.>
به چه طریق
dy drawing lots
به طریق قرعه
road
طریق خیابان
roads
طریق خیابان
just as well
<adv.>
به همان طریق
available by
در دسترس از طریق .....
officially
از طریق اداری
hereditarily
به طریق ارث
noway
به هیچ طریق
by payment
از طریق پرداخت
equally
<adv.>
به همان طریق
in no wise
بهیچ طریق
similite
بهمان طریق
volatility separation
جداسازی از طریق فراریت
query by example
سئوال از طریق مثال
road haulage
حمل از طریق جاده
request mast
از طریق سلسله مراتب
by acceptance
از طریق قبولی نویسی
keyed in
<past-p.>
وارده از طریق کلید
illegaly
از طریق غیر قانونی
prescriptive right
حق مالکیت از طریق مرورزمان
not even by
[not even through]
[not even by means of ]
نه حتی به وسیله
[به طریق]
in or after this manner
بدینسان
[بدین طریق]
in what manner
چطور بچه طریق
c
آموزش از طریق کامپیوتر
by tender
از طریق مزایده یا مناقصه
principles
اصول
doctrine
اصول
teachings
اصول
teaching
اصول
ism
: اصول
roots
اصول
ism
اصول
nitty-gritty
اصول
root
اصول
technic
اصول
tenet
اصول
doctrines
اصول
trunk call
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
door step selling
فروش از طریق مراجعه به خانوارها
administrative shippings
ارسال اماد به طریق اداری
interfaces
وصل کردن از طریق رابط
trunk calls
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
cdc
جهت دهی خودکارپیام از طریق کد
interface
وصل کردن از طریق رابط
trunk connection
اتصال مشترکین از طریق ترانک
unearned
از طریق کار به دست نیامده
noises
که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
noise
که از طریق میدان الکتریکی یا مغناطیسی
metabolize
دگرگون کردن از طریق متابولیزم
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
request mast
گزارش از طریق سلسله مراتب
air movement of patients
ترابری بیماران از طریق هوا
gradationally
به ترتیب درجه به طریق تصاعد
inch
پیمودن مسیر
[به طریق آهسته]
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
manageable
<adj.>
ممکن
feasible
ممکن
makeable
<adj.>
ممکن
makable
[spv. makeable]
<adj.>
ممکن
achievable
<adj.>
ممکن
workable
<adj.>
ممکن
posse
ممکن
posses
ممکن
feasible
<adj.>
ممکن
doable
<adj.>
ممکن
contrivable
<adj.>
ممکن
conceivable
ممکن
thinkable
ممکن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
ممکن
possible
ممکن
practicable
<adj.>
ممکن
makable
<adj.>
ممکن
executable
<adj.>
ممکن
grimacing
ادا و اصول
denial measures
اصول ممانعت
economic principles
اصول اقتصادی
theory
اصول نظری
methodologies
علم اصول
tenets
اصول مسلم
rational principle
اصول عقلیه
constitutionalism
اصول مشروطیت
methodology
علم اصول
theories
اصول نظری
dogmas
اصول عقاید
communism
اصول اشتراکی
grimace
ادا و اصول
grimaces
ادا و اصول
system
روش اصول
mormonism
اصول mormon ها
copernician system
اصول کپرنیک
system
اصول وجود
creationism
اصول افرینش
relativity principles
اصول نسبیت
systems
اصول وجود
monopolosm
اصول انحصار
tenet
اصول مرام
technological
اصول فنی
monopolism
اصول انحصار
roots and branches
اصول وفروع
dogma
اصول عقاید
technologically
اصول فنی
grimaced
ادا و اصول
modernism
اصول امروزی
prineipal parts
اصول فعل
principles of religion
اصول مذهب
general principles
اصول کلی
principles of economy
اصول اقتصاد
functional
اصول مبادی
principles of economics
اصول اقتصاد
nazism
اصول نازی
chung shin
اصول تکواندو
neodoxy
اصول نوین
systems
روش اصول
doctrines
اصول حکمت
doctrine
اصول حکمت
banking principles
اصول بانکداری
technics
اصول فنی
naziism
اصول نازی
accounting principles
اصول حسابداری
abolitionist
اصول بردگی
mutualism
اصول همکاری
kinesiology
اصول مکانیزم
politics
اصول سیاسی
stage
مرحله
stages
مرحله
phases
مرحله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com