English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
Other Matches
romanism اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
principles of religion اصول مذهب
under the veil of religion درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
romish کاتولیکی
rotas دادگاه کاتولیکی
rota دادگاه کاتولیکی
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
rubricator مذهب
religions مذهب
religion مذهب
coreligionist هم مذهب
illuminator نورافکن مذهب
free thought وارستگی از مذهب
theocracies حکومت مذهب
religiousness پیروی مذهب
Buddhism مذهب بودا
pyrrhonism مذهب فیرونی
sunnism مذهب تسنن
Methodism مذهب " متدیست "
theocracy حکومت مذهب
conversions تغییر مذهب
conversion تغییر مذهب
state religion مذهب رسمی
specticism مذهب شکاکیون
shia پیرو مذهب شیعه
denomination مذهب واحد جنس
zen buddhism فلسفه یا مذهب ذن بوداییسم
one of the two major sects among muslims مذهب اهل تسنن
shiite پیرو مذهب شیعه
revivalism اصالت احیا مذهب
sunnite پیرو مذهب سنت
free thinking ازادی از قیود مذهب
evangelicalism فلسفهء مذهب اوانجلی
denominations مذهب واحد جنس
ecumenism هم پیوند گرایی مذهب
shinto مذهب ارواح پرستی درژاپن
free thinker وبه مذهب بی اعتنا است .
libertine کسیکه پابند مذهب نیست
puritaism سخت گیری در تصفیه مذهب
libertines کسیکه پابند مذهب نیست
Judaic وابسته به جهودان و مذهب یهود
follower پیرو مذهب شیعه مقلد
patristic وابسته به اولیاء وبزرگان مذهب
followers پیرو مذهب شیعه مقلد
naturalism فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
Methodist فرقه مسیحی " متدیست " مومن به این مذهب
Methodists فرقه مسیحی " متدیست " مومن به این مذهب
heterodox دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
deistic مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
deistical مبنی بر خدا پرستی بدون اعتقاد به مذهب
religionize دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
school of jurisprudence مذهب جعفری Ashari Ithna of Imam sixthshii the Sadiq al Imamafar after named uslims
technic اصول
teachings اصول
doctrines اصول
ism : اصول
nitty-gritty اصول
doctrine اصول
tenet اصول
teaching اصول
principles اصول
ism اصول
root اصول
roots اصول
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
methodologies علم اصول
general principles اصول کلی
creationism اصول افرینش
relativity principles اصول نسبیت
doctrine اصول حکمت
politics اصول سیاسی
abolitionist اصول بردگی
economic principles اصول اقتصادی
copernician system اصول کپرنیک
constitutionalism اصول مشروطیت
neodoxy اصول نوین
nazism اصول نازی
tenets اصول مسلم
naziism اصول نازی
banking principles اصول بانکداری
mutualism اصول همکاری
mormonism اصول mormon ها
chung shin اصول تکواندو
roots and branches اصول وفروع
technics اصول فنی
accounting principles اصول حسابداری
denial measures اصول ممانعت
methodology علم اصول
systems روش اصول
technologically اصول فنی
technological اصول فنی
principles of economy اصول اقتصاد
functional اصول مبادی
grimace ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
principles of economics اصول اقتصاد
grimacing ادا و اصول
dogmas اصول عقاید
dogma اصول عقاید
tenet اصول مرام
system روش اصول
system اصول وجود
systems اصول وجود
communism اصول اشتراکی
theory اصول نظری
monopolism اصول انحصار
doctrines اصول حکمت
prineipal parts اصول فعل
modernism اصول امروزی
rational principle اصول عقلیه
kinesiology اصول مکانیزم
monopolosm اصول انحصار
theories اصول نظری
sunni اهل سنت پیرو مذهب سنت
economization رعایت اصول اقتصادی
household art اصول خانه داری
monarchism اصول سلطنت مستقل
hierarchism اصول سلسله مراتب
image shearing principle اصول برش تصویر
fourteen points اصول چهارده گانه
hedonics اصول خوشی ولذت
pauli اصول مذهبی پولس
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
planning principles اصول برنامه ریزی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
mutualist طرفدار اصول همدستی
psychologism پیروی از اصول روانی
principles of economics اصول علم اقتصاد
manichaeanism اصول فلسفه مانی
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
ex post facto شامل اصول گذشته
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
individualism اصول استقلال فردی
moralist معتقد به اصول اخلاق
moralists معتقد به اصول اخلاق
mouth ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
liberalism اصول ازادی خواهی
probity پیروی دقیق از اصول
principled دارای اصول وعقاید
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
fascism اصول عقاید فاشیست
modernism اصول تجدد نوگرایی
mouths ادا و اصول در اوردن
gradualism رعایت اصول تدریج
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
technically مطابق اصول فنی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
musically مطابق اصول موسیقی
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
anomie بی توجهی به اصول دین
anomy بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
revivalism اصول بیداری مذهبی
rationale توضیح اصول عقاید
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
scientifically موافق اصول علمی
democratism اصول حکومت ملی
counter current principle اصول جریان متقابل
code of procedure قانون اصول محاکمات
Protestantism اصول ایین پروتستانت
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
modernist هوا خواه اصول امروزی
modernists هوا خواه اصول امروزی
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
techniques اصول مهارت روش فنی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
principled اصولی پای بند اصول
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com