Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
Other Matches
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
stat
[on something]
آمار
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
These statistics speak for themselves.
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
append
اضافه کردن
imburse
اضافه کردن
add
اضافه کردن
adds
اضافه کردن
add
اضافه کردن
step up
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
subjoin
اضافه کردن
eke
اضافه کردن بر
superaddition
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superadd
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
overdraw
اضافه برداشت کردن
gerund
اسمی که از اضافه کردن
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
condition
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complement
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
augmented
اضافه کردن تقویت کردن
aggravates
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravate
اضافه کردن خشمگین کردن
augments
اضافه کردن تقویت کردن
augment
اضافه کردن تقویت کردن
augmenting
اضافه کردن تقویت کردن
aggravated
اضافه کردن خشمگین کردن
accessorize
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
dither
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
pecuniary
پولی
venal
پولی
impecuniousity
بی پولی
impecuniosity
بی پولی
monetary
پولی
moneyary
پولی
mercenaly
پولی
pockets
پولی
pocket
پولی
moneyed
پولی
graphics
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
pecuniary liability
ضمانت پولی
money orders
حواله پولی
tight money
کنترل پولی
polywag
پولی واگ
monetary authorities
مقامات پولی
money order
حواله پولی
polyethylene
پولی اتیلن
monetary control
کنترل پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
pay patient
مریض پولی
monetary base
پایه پولی
monetary base
مبنای پولی
monetary inflation
تورم پولی
financial inventory
ذخایر پولی
money capital
سرمایه پولی
monetary value
ارزش پولی
real
غیر پولی
monetary unit
واحد پولی
monetary targets
اهداف پولی
monetary system
سیستم پولی
monetary sector
بخش پولی
money illusion
توهم پولی
money illusion
خطای پولی
money income
درامد پولی
financial property
اموال پولی
financial property
داراییهای پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
polymyxin
پولی میکسین
backing
پشتوانه پولی
dealing for money
معاملات پولی
money wage
مزد پولی
money matters
امور پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
monetary school
مکتب پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary incentive
مشوق پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
monetary deflation
انقباض پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary control
نظارت پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
unit of currency
واحد پولی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
finances
تامین هزینه پولی
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
dollar area
منطقه پولی دلار
deflation
انقباض پولی رکود
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
it was a
خوب پولی بود
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
financed
تامین هزینه پولی
free capital
سرمایه گذار پولی
financing
تامین هزینه پولی
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
rate of money wage
نرخ مزد پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
money rate of interest
نرخ بهره پولی
gold currency system
نظام پولی طلا
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
national money income
درامد ملی پولی
finance
تامین هزینه پولی
prices
ارزش پولی کالا
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
gold standard
نظام پولی طلا
price
ارزش پولی کالا
tight money
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
overloads
زیاد بار کردن اضافه بار
overload
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
زیاد بار کردن اضافه بار
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
easy money
پولی که براحتی بدست اید
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
corkage
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
countershaft pulley
محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com