Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (19 milliseconds)
English
Persian
cab
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
cabs
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
Other Matches
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
coupler
وسیله مکانیکی برای اتصال دو یا چند هادی
solocross
مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
drivers
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
retraction lock
وسیله مکانیکی برای جلوگیری از جمع شدن غیرعمدی ارابه فرود
stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
end stop
[Engineering]
توقف
[برخورد]
[محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای]
[مهندسی]
rs c
استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
double chamber type tunnel klin
بوته ی نوع تونلی دو اطاقکی
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
to board a flight
سوار هواپیما شدن
[برای پرواز به مقصدی]
to ride on the bus
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
drivers
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
Which bus do I take for the opera?
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
caisson
اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
mechanicalism
عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
Which bus do I take to Victoria Station?
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
arm
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man
سوار در سوار نظام
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
drivers
راننده
motor man
راننده
helmsmen
راننده
pilot
راننده
piloted
راننده
helmsman
راننده
impelent
راننده
wheelman
راننده
steersman
راننده
the man at the wheel
راننده
wheelsman
راننده
driving
راننده
pilots
راننده
driver
راننده
gadgets
مکانیکی
mechanical
مکانیکی
gadget
مکانیکی
mechnical
مکانیکی
bus driver
راننده اتوبوس
bulldozerer
راننده بولدوزر
hot shoe
راننده زبردست
road hog
<idiom>
راننده بیابان
assistant driver
کمک راننده
chauffeurs
راننده ماشین
chauffeuring
راننده ماشین
chauffeured
راننده ماشین
chauffeur
راننده ماشین
driver
راننده گرداننده
drive's cab
اطاق راننده
drive's seat
صندلی راننده
power plant
پیش راننده
power plants
پیش راننده
truckers
راننده کامیون
taximan
راننده تاکسی
carter
راننده گاری
drivers
راننده گرداننده
cabman
راننده تاکسی
driver's mate
شاگرد راننده
truckman
راننده کامیون
locomotive operator
[British E]
راننده قطار
propulsive
پیش راننده
motorman
راننده موتور
train driver
راننده قطار
locomotive driver
[British E]
راننده قطار
locomotive engineer
[American E]
راننده قطار
train operator
[American E]
راننده قطار
power unit
پیش راننده
railroad engineer
[American E]
راننده قطار
cabbies
راننده تاکسی
cabbie
راننده تاکسی
trucker
راننده کامیون
cabby
راننده تاکسی
mechanician
هنرور مکانیکی
grab excavator
بیل مکانیکی
mechanotherapy
معالجه مکانیکی
mechanical stabilization
استوارسازی مکانیکی
contact sweeping
روبیدن مکانیکی
forklift track
بیل مکانیکی
contact mine
مین مکانیکی
mechanical stabilization
تثبیت مکانیکی
mechanical efficiency
کارایی مکانیکی
mechanical stimulation
تحریک مکانیکی
mechanical translation
ترجمه مکانیکی
mechanicalness
خاصیت مکانیکی
mechanical resolution
تراکم مکانیکی
dynamic viscosity
گرانروی مکانیکی
mechanical advantage
مزیت مکانیکی
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
mechanical energy
انرژی مکانیکی
mechanical equipment
تجهیزات مکانیکی
mechanic
هنرور مکانیکی
mechanical efficiency
بازده مکانیکی
mechanical de icing
یخ زدایی مکانیکی
dashpot
خفه کن مکانیکی
grab bucket
بیل مکانیکی
ultrasonic
نوسانات مکانیکی
grab crane
بیل مکانیکی
mechanisms
اجزاء مکانیکی
mechanism
اجزاء مکانیکی
crane shovel
بیل مکانیکی
mechanical efficiency
راندمان مکانیکی
mechanical properties
خواص مکانیکی
mechanical drawing
ترسیم مکانیکی
automatons
ادم مکانیکی
power shovel
بیل مکانیکی
bucket
بیل مکانیکی
robots
ادم مکانیکی
shovel
بیل مکانیکی
mechanically
بطور مکانیکی
actuator
عملگر مکانیکی
shoveled
بیل مکانیکی
buckets
بیل مکانیکی
absolute viscosity
گرانروی مکانیکی
shovelling
بیل مکانیکی
automaton
ادم مکانیکی
shoveling
بیل مکانیکی
robot
ادم مکانیکی
shovels
بیل مکانیکی
shovelled
بیل مکانیکی
diver
راننده قایق موتوری
hackney man
راننده درشکه کرایهای
gondoliers
راننده کرجی ونیزی
gondolier
راننده کرجی ونیزی
timers
وقت نگهدار هر راننده
repellent
راننده بیزار کننده
repellents
راننده بیزار کننده
iceboater
راننده قایق روی یخ
ambulanceman
راننده یا مسئول آمبولانس
pilots
راننده قایق روی یخ
piloted
راننده قایق روی یخ
pilot
راننده قایق روی یخ
outboarder
راننده قایق موتوری
hackman
راننده درشکه کرایهای
motor man
راننده واگون یالوکوموتیوبرقی
pick off
رد شدن از راننده دیگر
karter
راننده اتومبیل کوچک
timer
وقت نگهدار هر راننده
catch driver
راننده اجیر ارابه
mechanism
عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanical equivalent of heat
هم ارز مکانیکی گرما
power rammer
زمین کوب مکانیکی
mechanisms
عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanical analysis
تجزیه مکانیکی خاک
mechanical data processing
پردازش داده مکانیکی
fractional sampling
نمونه گیری مکانیکی
motor
منبع نیروی مکانیکی
motor-
منبع نیروی مکانیکی
motored
منبع نیروی مکانیکی
motors
منبع نیروی مکانیکی
grab bucket crane
جرثقیل با بیل مکانیکی
elision
باقوه مکانیکی شکستن
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
fan blower
بادزن مکانیکی یاماشینی
cockpits
محل ناخدا یا سکاندار یا راننده
pilots
خلبان هواپیما راننده کشتی
provisional driver
راننده تازه کار ارابه
cockpit
محل ناخدا یا سکاندار یا راننده
piloted
خلبان هواپیما راننده کشتی
puntist
راننده کرجی نام دارد
pilot
خلبان هواپیما راننده کشتی
fly man
راننده درشکه تک اسبه کرایهای
mechanical move
حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
static equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
mechanical equilibrium
تعادل مکانیکی
[فیزیک]
[مهندسی]
booms
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
shovelful
حجم و اندازه بیل مکانیکی
booming
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boomed
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
boom
بازدی جرثقیل یا بیل مکانیکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com