English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
(not) know the first thing about something <idiom> اطلاعات جزئی داشتن
Other Matches
retail bin انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
currency داشتن اخرین اطلاعات پول رایج پول نقد
currencies داشتن اخرین اطلاعات پول رایج پول نقد
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
combat resolution تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
associative storage یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
dow jones information service سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
attributing 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attributes 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
attribute 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
radar correlation درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
aperture card روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
automatic data processing پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
connection پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connexions پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
defense system aquisition سیستم کسب اطلاعات پدافندی کسب اطلاعات برای دفاع
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
windowing 1-عمل تنظیم یک پنجره برای نمایش اطلاعات درصفحه . 2-نمایش یا دستیابی به اطلاعات از طریق پنجره
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
snatching جزئی
two limbed دو جزئی
petty جزئی
snatches جزئی
snatched جزئی
negligible جزئی
triparite سه جزئی
retail جزئی
rush جزئی
adaphorous جزئی
rushed جزئی
rushing جزئی
paultry جزئی
small جزئی کم
smaller جزئی کم
corpuscular جزئی
parcels جزئی از یک کل
parcel جزئی از یک کل
nominal جزئی
smallest جزئی کم
picayune جزئی
snatchy جزئی
ternal سه جزئی
paltry جزئی
snatch جزئی
peppercorn جزئی
inconsiderable جزئی
sexpartite شش جزئی
hexamerous شش جزئی
indifferent جزئی
haxamerous شش جزئی
remotest جزئی
remotest جزئی کم
remoter جزئی
peddling جزئی
potty جزئی
inappreciable جزئی
portion جزئی
portions جزئی
fiddling جزئی
trifling جزئی
peppercorns جزئی
imperceptible جزئی
minute جزئی
potties جزئی
remoter جزئی کم
partial جزئی
A part of the whole . جزئی از کل
duple دو جزئی
piddling جزئی
remote جزئی کم
remote جزئی
picayubnish جزئی
partial pressure فشار جزئی
nuances فرق جزئی
nuance فرق جزئی
particular average خسارات جزئی
particular average خسارت جزئی
wholly or in part جزئی یا کلی
inconspicuous جزئی غیرمحسوس
partial correctness صحت جزئی
partial plan برنامه جزئی
fractionally بطور جزئی
immaterial معنوی جزئی
partial correlation همبستگی جزئی
partial eqilibrium تعادل جزئی
partial fraction کسر جزئی
partial function تابع جزئی
partial loss زیان جزئی
partial order ترتیب جزئی
a minor incident یک حادثه جزئی
drop in the bucket <idiom> مقداری جزئی
nips چیزی جزئی
nipped چیزی جزئی
gewgaws چیز جزئی
partial مغرض جزئی
clause جزئی از جمله
detailing جزئی از اثر
tertramerous چهار جزئی
quadripartite چهار جزئی
retail bin انبار جزئی
detail جزئی از اثر
retail dealer جزئی فروش
skirmishes جنگ جزئی
quinquepartite پنج جزئی
shading اختلاف جزئی
nip چیزی جزئی
pair هرچیز دو جزئی
clauses جزئی از جمله
pettily بطور جزئی
gewgaw چیز جزئی
pittance مبلغ جزئی
trivialism چیز جزئی
little ناچیز جزئی
skirmish جنگ جزئی
septempartite هفت جزئی
lobed چند جزئی
minuitae نکات جزئی
minus cule ریز جزئی
incomplete breakdown شکست جزئی
multipartite چند جزئی
negligibly بطور جزئی
fractional damage خسارت جزئی
dodecamerous دوازده جزئی
minor elements عناصر جزئی
incidentals رویداهای جزئی
flesh wound زخم جزئی
fewtrils چیز جزئی
glim درک جزئی
extrinsic جزئی ضمیمه
heptamerous هفت جزئی
minor constituent عنصر جزئی
excursus بحث جزئی
insignificantly بطور جزئی
incidental جزئی ضمنی
retail جزئی فروشی
partial adjustment تعدیل جزئی
fractionary جزئی خرد
partial adjustment تطابق جزئی
parial derivative مشتق جزئی
it is immaterial جزئی است
opuscule اثر جزئی
nugae نکات جزئی
light laod بار جزئی
partial competition رقابت جزئی
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
hinted چیز خیلی جزئی
budged تکان جزئی خوردن
hints چیز خیلی جزئی
pull برتری جزئی و مختصر
hint چیز خیلی جزئی
to p an element to a word جزئی از سر واژهای دراوردن
retail trade معامله بصورت جزئی
budging تکان جزئی خوردن
budges تکان جزئی خوردن
budge تکان جزئی خوردن
pulls برتری جزئی و مختصر
shade of meaning اختلاف جزئی در معنی
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
light load test ازمایش بار جزئی
henpeck کوشش درمداخلات جزئی
light damage خسارت جزئی یا سبک
inappreciative غیر محسوس جزئی
partial differential equation معادلات دیفرانسیل جزئی
partial sum حاصل جمع جزئی
partial reduction coefficient ضریب تقلیل جزئی
partial enhancement factor ضریب تشدید جزئی
par tial eclipse کسوف یا خسوف جزئی
partial carry رقم تقلی جزئی
partial equilibrium analysis تحلیل تعادل جزئی
free of particular average معاف از خسارات جزئی
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
retail بصورت جزئی فروختن
giblet خرده ریز جزئی
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
iridectomy بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
light transition loss تلف عبوری بار جزئی
compounds چند جزئی جسم مرکب
compound چند جزئی جسم مرکب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com