Dictiornary-Farsi | اعاشه از راه کار شخصی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
self help	اعاشه از راه کار شخصی
self-help	اعاشه از راه کار شخصی


Other Matches

subsistence	اعاشه
livelihoods	اعاشه معیشت
livelihood	اعاشه معیشت
subsistent	اعاشه کننده
self subsistence	اعاشه خود بخود
f.drss	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
civil	شخصی
personas	شخصی
civilian	شخصی
personae	شخصی
personal	شخصی
persona	شخصی
ones	شخصی
one	شخصی
civilians	شخصی
some one	شخصی
privates	شخصی
personable	شخصی
informal	شخصی
private	شخصی
passanger car	اتومبیل شخصی
particular good	عین شخصی
oomph	چاذبه شخصی
idiograph	نشان شخصی
self-interest	نفع شخصی
personal action	دعوی شخصی
personal interest	نفع شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
personal income	درامد شخصی
personal identity	هویت شخصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
personal error	خطای شخصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
personal affairs	امور شخصی
hire out <idiom>	اجاره شخصی
personal effects	لوازم شخصی
on one's shoulders <idiom>	مسئولیت شخصی
who	چه شخصی چه اشخاصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
under one's belt <idiom>	میل شخصی
ea state in severalty	ملک شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
personal computers	کامپیوتر شخصی
somebody	یک شخص شخصی
backcourt foul	خطای شخصی
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
idols of the cave	اوهام شخصی
individual foul	خطای شخصی
informal observations	مشاهدات شخصی
very own <adj.>	خصوصی [شخصی]
by end	غرض شخصی
personal motive	غرض شخصی
A private car.	اتوموبیل شخصی
proenomen	نام شخصی
self-employed	کار شخصی
paraphernalia	اموال شخصی زن
bomb scare	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
private property	دارایی شخصی
self employed	کار شخصی
personalty	دارایی شخصی
personalty	اموال شخصی
self interest	نفع شخصی
self interest	غرض شخصی
whosoever	هر شخصی که باشد
whoso	هر شخصی که باشد
separate estate	اموال شخصی زن
self will	اراده شخصی
self intrest	نفع شخصی
personalized form letter	فرم شخصی
personal property	مایملک شخصی
personal service	خدمت شخصی
personal remarks	انتقادات شخصی
personal service	ابلاغ شخصی
personal property	اموال شخصی
personal right	حقوق شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
personal staff	ستاد شخصی
personal ownership	مالکیت شخصی
personal outlays	هزینههای شخصی
personal saving	پس انداز شخصی
private motive	غرض شخصی
personal requirment	احتیاجات شخصی
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
privy seal	مهر شخصی پادشاه
bunched income	درامد خدمات شخصی
personal property	دارایی شخصی منقول
theatergoer	شخصی که مکرر به تئاترمیرود
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
to hold in d.	درتصرف شخصی داشتن
valor	ارزش شخصی واجتماعی
owned	شخصی مال خودم
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
self regard	حفظ منافع شخصی
self intrested	دربند نفع شخصی
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
fill (someone) in <idiom>	جزئیات را به شخصی گفتن
individual income tax	مالیات بر درامد شخصی
leave alone <idiom>	راحت گذاشتن (شخصی)
play (someone) for something <idiom>	به بازی گرفتن شخصی
put in one's two cents <idiom>	به شخصی نظریه دادن
onother's money	پول شخصی دیگر
paraphernal	وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels	دارایی شخصی منقول
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
bye end	غرض شخصی قصدپنهان
private property	دارایی شخصی بلامعارض
individualization of punshment	شخصی کردن مجازاتها
turn (someone) on <idiom>	به هیجان آوردن شخصی
toe the line <idiom>	انجام وفایف شخصی
duffle bag	کیسه لوازم شخصی
personalize	جنبه شخصی دادن به
mannerism	اطوار واخلاق شخصی
self-interested	در بند نفع شخصی
unbeknown	خارج از معلومات شخصی
mannerisms	اطوار واخلاق شخصی
unbeknownst	خارج از معلومات شخصی
valour	ارزش شخصی واجتماعی
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
author	شخصی که برنامه می نویسد
self interested	در بند نفع شخصی
owns	شخصی مال خودم
pinned	شماره شناسایی شخصی
pinning	شماره شناسایی شخصی
own	شخصی مال خودم
pin	شماره شناسایی شخصی
owning	شخصی مال خودم
lightplane	هواپیمای شخصی کوچک وسبک
analysts	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal computing	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal disposable income	درامد قابل تصرف شخصی
pc 00	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
get a grip of oneself <idiom>	کنترل کردن احساسات شخصی
pin down <idiom>	اجبار شخصی دربیان واقعیت
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
lowerclassman	شخصی که از طبقه پایین است
To have selfish motives . to have an axe to grind.	غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
copy for private use	نسخه برای استفاده شخصی
analyst	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
operators	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
name	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
tandy model 000hl	IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
chew out (someone) <idiom>	به شدت سرزنش کردن (شخصی)
vectra pc tm	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
messages	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
woodworth personal data sheet	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
message	اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
ex gratia	به خاطر میل یا علاقهی شخصی
stentor	شخصی که صدای بلندی دارد
crackpot <idiom>	شخصی خنثی وبی اهمیت
names	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
consulting	شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
senders	شخصی که پیام ارسال میکند
sender	شخصی که پیام ارسال میکند
pim	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
callers	شخصی که تقاضای تماس دارد
caller	شخصی که تقاضای تماس دارد
self revelation	افشاء افکار واحساسات شخصی
ex-directory	شخصی که چنین شمارهای را دارد
disposable income	درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
musical chairs <idiom>	هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
square peg in a round hole <idiom>	شخصی که مناسب کاری نباشد
take to the cleaners <idiom>	همه پولهای شخصی رابردن
stand up and be counted <idiom>	گفتن نظر شخصی درجمع
chattel	مال منقول دارایی شخصی
talk shop <idiom>	درموردکار شخصی صحبت کردن
take for <idiom>	اشتباه شخصی برای چیزی
wear down <idiom>	زوار شخصی ازخستگی در رفتن
fair-weather friend <idiom>	شخصی که تنها دوست است
commercial type vehicle	خودروی تجارتی خودروهای شخصی
commercial water movement	حمل و نقل با کشتیهای شخصی
pull the rug out from under <idiom>	بهم ریختن نقشه شخصی
put one's own house in order <idiom>	سروسامان دادن کار شخصی
accessor	شخصی که به داده دسترسی دارد
ibm pc compatible computer	کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
lifeguards	نجات غریق محافظ شخصی
lifeguard	نجات غریق محافظ شخصی
It's for my personal use.	برای استفاده شخصی است.
werewolves	شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
authorized	شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
copyright	شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights	شخصی که دارای حق کپی در کاری است
operator	شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
experts	شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
analysts	شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
systems analysis	شخصی که بررسیهای سیستم را انجام میدهد
chaperons	شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
clip someone's wings <idiom>	محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی