English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
English Persian
warning اعلام خطر کردن هشدار
warnings اعلام خطر کردن هشدار
Other Matches
early warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
proclamation اعلام کردن
statement اعلام کردن
quote اعلام کردن
enouce اعلام کردن
acclaims اعلام کردن
acclaiming اعلام کردن
exclaiming اعلام کردن
acclaimed اعلام کردن
acclaim اعلام کردن
exclaims اعلام کردن
broadcasts اعلام کردن
quoted اعلام کردن
exclaim اعلام کردن
broadcast اعلام کردن
quotes اعلام کردن
enounce اعلام کردن
proclamations اعلام کردن
promulge اعلام کردن
blazon اعلام کردن
exclaimed اعلام کردن
announcing اعلام کردن
enunciates اعلام کردن
announced اعلام کردن
damm بد اعلام کردن
announces اعلام کردن
announce اعلام کردن
promulgating اعلام کردن
promulgates اعلام کردن
promulgated اعلام کردن
enunciate اعلام کردن
enunciated اعلام کردن
statements اعلام کردن
promulgate اعلام کردن
enunciating اعلام کردن
warning هشدار
alarm هشدار
alarmingly هشدار
alarmed هشدار
warnings هشدار
alarms هشدار
relayed دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
impeached اعلام جرم کردن
acknowledge اعلام وصول کردن
hails اعلام ورود کردن
acknowledging اعلام وصول کردن
hailing اعلام ورود کردن
hail اعلام ورود کردن
to call a meeting جلسهای را اعلام کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
impeaches اعلام جرم کردن
acknowledges اعلام وصول کردن
acknowledging اعلام نشانی کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
impeaching اعلام جرم کردن
acknowledges اعلام نشانی کردن
pretypify قبلا اعلام کردن
hailed اعلام ورود کردن
call out اعلام خطر کردن
announce in advance از پیش اعلام کردن
acknowledges اعلام معرف کردن
early-warning اعلام خطر کردن
absolves اعلام بی تقصیری کردن
absolving اعلام بی تقصیری کردن
indicting اعلام جرم کردن
early warning اعلام خطر کردن
absolve اعلام بی تقصیری کردن
absolved اعلام بی تقصیری کردن
impeach اعلام جرم کردن
indict اعلام جرم کردن
indicts اعلام جرم کردن
indicted اعلام جرم کردن
acknowledge اعلام نشانی کردن
warned هشدار دادن
advisory signal علامت هشدار
alarm calls فریادهای هشدار
alarm reaction واکنش هشدار
warns هشدار دادن
warning cries فریادهای هشدار
tip (someone) off <idiom> هشدار دادن
warning اژیر هشدار
warn هشدار دادن
warnings اژیر هشدار
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
to announce one's arrival ورود خود را اعلام کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage اعلام رسمی بیعت کردن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
alarms : هشدار اگاهی از خطر
alarmingly : هشدار اگاهی از خطر
warning radar رادار هشدار دهنده
read the riot act <idiom> به کسی هشدار دادن
alert box پنجره یا جعبه هشدار
alarm : هشدار اگاهی از خطر
alarum : هشدار اگاهی از خطر
alarmed : هشدار اگاهی از خطر
acknowledge شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledges شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging شماره اعلام وصول تصدیق کردن
authentication تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
toll طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralds از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolling طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
Drive on dimmed headlights ! [Warning to drivers] با نور پایین حرکت کنید! [هشدار به رانندگان]
notifies اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
fore فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
over capitalised براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
intimation اعلام
promulgator اعلام
meld اعلام
notification اعلام
acknowledgments اعلام
acknowledgements اعلام
intimations اعلام
acknowledgement اعلام
enunciation اعلام
proclamation اعلام
indiction اعلام
proclamations اعلام
Annunciation اعلام
declaration اعلام
enouncement اعلام
promulgation اعلام
declarations اعلام
annunciator اعلام گر
predication اعلام
indigitation اعلام
advice of fate اعلام وضعیت
indictment اعلام جرم
warning اعلام خطر
receipts اعلام وصول
foretoken اعلام قبلی
acknowledgment اعلام وصول
larum اعلام خطر
enunciable اعلام کردنی
line call اعلام خط نگهدار
declaration اعلامیه اعلام
sound alarm اعلام صدا
acknowledgement of receipt اعلام وصول
enunciator اعلام کننده
warnings اعلام خطر
indictments اعلام جرم
advising bank اعلام میکند
statement of charge اعلام اتهامات
promulgation اعلام دارنده
disclosed اعلام شده
alerting اعلام خطرکردن
declarations اعلامیه اعلام
proclaimer اعلام کننده
impeachment اعلام جرم
touche اعلام برخورد
promulgator اعلام دارنده
hanger اعلام کننده
hangers اعلام کننده
declaration of interest اعلام بهره
receipt اعلام وصول
vociferator اعلام دارنده
annunciator اعلام کننده
blazer اعلام کننده
call out اعلام خطر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com