English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
Other Matches
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
bill posters کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
partition wall دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
counter fert دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
advertiser اعلان کننده اعلان
advertisers اعلان کننده اعلان
signboards تخته اعلان اعلان
signboard تخته اعلان اعلان
retaining wall دیوار نگهبان دیوار محافظ
adjacent نزدیک دیوار به دیوار
sellotape چسباندن
sellotaped چسباندن
glutinate چسباندن
agglutinate : چسباندن
stick چسباندن
close fitting چسباندن
close-fitting چسباندن
sellotaping چسباندن
pasting چسباندن
sellotapes چسباندن
to sew on چسباندن
concatenate چسباندن
gummed چسباندن
gum چسباندن
gumming چسباندن
gums چسباندن
paste چسباندن
pasted چسباندن
pastes چسباندن
cementation چسباندن
adhibit چسباندن
glue چسباندن چسبیدن
agglutination عمل چسباندن
glueing چسباندن چسبیدن
glues چسباندن چسبیدن
gluing چسباندن چسبیدن
knock together بهم چسباندن
cut and paste بریدن و چسباندن
tags اتیکت چسباندن به
seal محکم چسباندن
seals محکم چسباندن
conglutinate بهم چسباندن
tag اتیکت چسباندن به
attaches وصل کردن چسباندن به
to glue on [to] چسباندن [روی چیزی]
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
attach چسباندن الصاق کردن
fasten چسباندن سفت شدن
pasting نوعی شیرینی چسباندن
attach وصل کردن چسباندن به
attaches چسباندن الصاق کردن
attaching چسباندن الصاق کردن
cementing سمنت کردن چسباندن
cemented سمنت کردن چسباندن
cement سمنت کردن چسباندن
cements سمنت کردن چسباندن
paste نوعی شیرینی چسباندن
fastens چسباندن سفت شدن
pasted نوعی شیرینی چسباندن
fastened چسباندن سفت شدن
pastes نوعی شیرینی چسباندن
attaching وصل کردن چسباندن به
post fix در پایان واژه چسباندن
compaction عمل بهم چسباندن
bond متصل کردن چسباندن اتصال
to put a slur on any one لکه بدنامی بکسی چسباندن
to paste something with paper کاغذ روی چیزی چسباندن
binds چسباندن صحافی کردن ودوختن
bind چسباندن صحافی کردن ودوختن
set tiles فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
scarfing چسباندن دو قطعه به یکدیگربه وسیله چسب
page عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
bonding چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
pages عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
paged عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
noticed اعلان
poster اعلان
denunciation of treaty اعلان
notices اعلان
posters اعلان
advertising اعلان
assertion اعلان
noticing اعلان
announcement اعلان
announcements اعلان
declarations اعلان
declaration اعلان
proclamations اعلان
advertisement اعلان
advertisements اعلان
proclamation اعلان
notice اعلان
Over and out! پایان اعلان !
proclamation of the republic اعلان جمهوری
signpost تابلو اعلان
billsticker اعلان چسبان
proclamation of independence اعلان استقلال
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
declaration of bankruptcy اعلان ورشکستگی
play bill اعلان نمایش
signposts تابلو اعلان
advertize اعلان کردن
publishment اشاعه اعلان
proclamation of the republic اعلان جمهوریت
advertise اعلان کردن
declaration of war اعلان جنگ
declaring اعلان کردن
array declaration اعلان ارایه
dos prompt اعلان DOS
dot prompt نقطه اعلان
vendition اعلان فروش
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
fly bill اعلان دستی
gazette اعلان و اگهی
give out اعلان کردن
procedure declaration اعلان رویه
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
notice to mariner اعلان دریایی
indigitation اعلان شمارش
system prompt اعلان سیستم
declares اعلان کردن
declare اعلان کردن
announcers اعلان کننده
proclaims اعلان کردن
proclaiming اعلان کردن
playbills اعلان نمایش
proclaimed اعلان کردن
playbill اعلان نمایش
proclaim اعلان کردن
declared اعلان شده
affiche اعلان دیواری
throwaway ورقهی اعلان
macro declaration درشت اعلان
announcer اعلان کننده
binds چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
audible alarm اعلان خطر سمعی
alarmingly اعلان خطر اخطار
alarmed اعلان خطر اخطار
alarms اعلان خطر اخطار
alarm اعلان خطر اخطار
declaration افهار افهارنامه اعلان
poster اعلان نصب کردن
declare martial اعلان حکومت نظامی
show bill تابلو اعلان نمایش
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
ban اعلان ازدواج در کلیسا
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
denouncement اعلان قطع رابطه
dimension statement حکم اعلان بعد
to file for bankruptcy اعلان ورشکستگی کردن
banning اعلان ازدواج در کلیسا
posters اعلان نصب کردن
to proclaim war اعلان جنگ دادن
declarations افهار افهارنامه اعلان
bans اعلان ازدواج در کلیسا
placards اعلامیه رسمی اعلان
declaration of war اعلان جنگ دادن
placard اعلامیه رسمی اعلان
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
to declare war upon a nation اعلان جنگ به ملتی دادن
advertised اعلان کردن انتشار دادن
to declare oneself bankrupt خود را ورشکست اعلان کردن
to declare something well-founded چیزی را مستدل اعلان کردن
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
advertises اعلان کردن انتشار دادن
declare martial اعلان حالت زمان جنگ
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law اعلان حالت زمان جنگ
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
billboard هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
labeling اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labels اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
label اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labelled اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
enclosure wall دیوار بر
f. with the woll دیوار
face wall دیوار بر
alignment frontage بر دیوار
wall-to-wall از دیوار به دیوار
walls have ears دیوار
wellhead سر دیوار
cope سر دیوار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com