English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (10 milliseconds)
English Persian
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
Other Matches
signboards تخته اعلان اعلان
signboard تخته اعلان اعلان
advertiser اعلان کننده اعلان
advertisers اعلان کننده اعلان
he was refused employment کردند
The trees are in bloom . درختها گه کردند
they mulcted him او را جریمه کردند
they put their heads together با هم مشورت کردند
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
they had words باهم نزاع کردند
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
They pinched my keys. کلیدهایم رابلند کردند
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
its was extended مدت اعتبارانرا دراز کردند
The kids stamped on the ants . بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
The soldirs leg was amputated . پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
Fatimid [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
We sent for the doctor. برای ما این دکتر را صدا کردند.
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
They I got confused . آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
inns of chancery عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
corinthian brass or bronze یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
Boer سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
Boers سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
declarations اعلان
declaration اعلان
posters اعلان
denunciation of treaty اعلان
assertion اعلان
proclamations اعلان
advertisements اعلان
notices اعلان
noticed اعلان
advertisement اعلان
notice اعلان
proclamation اعلان
noticing اعلان
advertising اعلان
announcements اعلان
poster اعلان
announcement اعلان
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
procedure declaration اعلان رویه
proclamation of the republic اعلان جمهوریت
proclamation of the republic اعلان جمهوری
proclamation of independence اعلان استقلال
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
throwaway ورقهی اعلان
Over and out! پایان اعلان !
vendition اعلان فروش
system prompt اعلان سیستم
publishment اشاعه اعلان
play bill اعلان نمایش
notice to mariner اعلان دریایی
declare اعلان کردن
advertise اعلان کردن
proclaim اعلان کردن
declaration of war اعلان جنگ
proclaimed اعلان کردن
proclaiming اعلان کردن
proclaims اعلان کردن
billsticker اعلان چسبان
array declaration اعلان ارایه
affiche اعلان دیواری
advertize اعلان کردن
announcers اعلان کننده
announcer اعلان کننده
declared اعلان شده
signpost تابلو اعلان
declaring اعلان کردن
declares اعلان کردن
declaration of neutrality اعلان بیطرفی
playbill اعلان نمایش
indigitation اعلان شمارش
give out اعلان کردن
gazette اعلان و اگهی
macro declaration درشت اعلان
playbills اعلان نمایش
fly bill اعلان دستی
dot prompt نقطه اعلان
dos prompt اعلان DOS
signposts تابلو اعلان
declaration of bankruptcy اعلان ورشکستگی
Quantel شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
mohock تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
lombards گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
sabbatical year در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
placards اعلامیه رسمی اعلان
posters اعلان نصب کردن
to file for bankruptcy اعلان ورشکستگی کردن
bans اعلان ازدواج در کلیسا
placard اعلامیه رسمی اعلان
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
poster اعلان نصب کردن
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
ban اعلان ازدواج در کلیسا
banning اعلان ازدواج در کلیسا
declaration افهار افهارنامه اعلان
declarations افهار افهارنامه اعلان
alarms اعلان خطر اخطار
alarm اعلان خطر اخطار
alarmed اعلان خطر اخطار
alarmingly اعلان خطر اخطار
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
audible alarm اعلان خطر سمعی
declare martial اعلان حکومت نظامی
declaration of war اعلان جنگ دادن
to proclaim war اعلان جنگ دادن
proclamation of martial law اعلان حکومت نظامی
show bill تابلو اعلان نمایش
denouncement اعلان قطع رابطه
dimension statement حکم اعلان بعد
advertises اعلان کردن انتشار دادن
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial اعلان حالت زمان جنگ
to declare a divident سود سهام را اعلان کردن
to declare war upon a nation اعلان جنگ به ملتی دادن
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare a state of emergency اعلان کردن حالت اضطراری
proclamation of martial law اعلان حالت زمان جنگ
Hereby I declare ... بدین وسیله اعلان می کنم که...
to declare oneself bankrupt خود را ورشکست اعلان کردن
to declare something well-founded چیزی را مستدل اعلان کردن
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
advertised اعلان کردن انتشار دادن
generations کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generation کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to declare something solemnly [publicly] چیزی را رسما [علنا ] اعلان کردن
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
top billing بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
billboard هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
tripartite declaration of 0 اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
I had pins and needles in my legs. ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
obituarian کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
The husband and wife got into an argument . The husband and wife had an acrimonious exchange . زن و شوهر بگو مگوشان شد [بگو مگو کردند]
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
brian kellogg پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
prompt کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
placards حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placard حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
for two weeks جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
notice to airmen اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
announce اعلان کردن اخطار کردن
announcing اعلان کردن اخطار کردن
post اگهی کردن اعلان کردن
post- اگهی کردن اعلان کردن
posted اگهی کردن اعلان کردن
posts اگهی کردن اعلان کردن
announces اعلان کردن اخطار کردن
announced اعلان کردن اخطار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com