English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
impressure اعمال نیرو بر روی چیزی فشار و زور درامری
Other Matches
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
squeeze [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
head pessure فشار اعمال شده توسط یک سیال به سبب ارتفاع ستون ان
modification تغییر اعمال شده به چیزی
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
reconsidered مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider مجددا درامری مطالعه کردن
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
service peculiar امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
drill press متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
to hear a case دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
applications اعمال
application اعمال
undertakings اعمال
exercising a right اعمال حق
doings اعمال
acts اعمال
exercised اعمال
exercises اعمال
exertion اعمال
exercise اعمال
exercising اعمال
exertions اعمال
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
exertions اعمال زور
impressment اعمال زور
takeovers اعمال کنترل
takeover اعمال کنترل
labourhardl اعمال شاقه
peonage اعمال شاقه
exertion اعمال زور
workable قابل اعمال
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
hard labor اعمال شاقه
willable قابل اعمال
galleys اعمال شاقه
hard labour اعمال شاقه
exercising force اعمال زور
applicator اعمال کننده
exerted اعمال کردن
applicative اعمال کردنی
exerts اعمال کردن
exert اعمال کردن
strong-arm اعمال زورکردن
strong arm اعمال زورکردن
applying اعمال کردن
preventative actions اعمال بازدارنده
applier اعمال کننده
lobbying اعمال نفوذ
apply اعمال کردن
imposes اعمال نفوذکردن
impose اعمال نفوذکردن
applicatory اعمال شدنی
showing partial views اعمال نظر
exerting اعمال کردن
the galleys اعمال شاقه
applies اعمال کردن
showing partial views اعمال نظر کردن
governance اعمال قوه اختیارداری
non serverign acts اعمال تصدی دولت
house keeping operation اعمال خانه داری
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
imprisonment with hard labour حبس با اعمال شاقه
penal servitude حبس با اعمال شاقه
unfair trade practice اعمال تجاری نادرست
alteration تغییر اعمال شده
To use force(violence) اعمال زور کردن
undue influence اعمال نفوذ ناروا
use one's influence اعمال نفوذ کردن
embraceor اعمال نفوذ کننده
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
encode اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
jar اعمال شوک شدید به یک وسیله
put on اعمال کردن بکار گماردن
intervention عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation تغییر شکل اعمال شده
interventions عمل اعمال تغییر در سیستم
encodes اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
capitalization اعمال سیستم سرمایه داری
confidential است نه اعمال تصدی موجودباشد
jars اعمال شوک شدید به یک وسیله
jarred اعمال شوک شدید به یک وسیله
applied magnetic field میدان مغناطیسی اعمال شده
pulse اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
powers اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
embracery اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
pulsed اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
track records آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powering اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
powered اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
technology اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
technologies اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
line of force خط نیرو
life blood نیرو
powering نیرو
power نیرو
materials نیرو
material نیرو
powered نیرو
letter of attorney نیرو
energy نیرو
forcing نیرو
energies نیرو
vigor نیرو
vim نیرو
vis نیرو
powers نیرو
sinewless بی نیرو
blood نیرو
high-powered پر نیرو
tucks نیرو
tucking نیرو
vigour نیرو
puissance نیرو
load نیرو
loads نیرو
zips نیرو
tonus نیرو
zipping نیرو
guts نیرو
gutting نیرو
PR نیرو
equipotential هم نیرو
strengths نیرو
strength نیرو
equipollent هم نیرو
thrust نیرو
thrusting نیرو
thrusts نیرو
pep نیرو
gut نیرو
fibreless بی نیرو
zipped نیرو
zip نیرو
leverage نیرو
troop carrier نیرو بر
forces نیرو
sapless بی نیرو
tuck نیرو
force نیرو
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
argument متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
arithmetic تابع ریاضی اعمال شده روی داده
arguments متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
embracery جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
field of force میدان نیرو
coupled جفت نیرو
coupled زوج نیرو
couples جفت نیرو
generation تولید نیرو
generations تولید نیرو
mechanics نیرو برد
pound force پوند نیرو
power down قطع نیرو
power mains شبکه نیرو
breaths نیرو جان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com