Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
English
Persian
shiny
افتابی درخشان
Other Matches
heliography
مخابره باتلگراف افتابی ساختن عکس گراووری افتابی
brighter
افتابی
brightest
افتابی
bright
افتابی
sunniest
افتابی
sunny
افتابی
sunnier
افتابی
unearthing
افتابی کردن
solar still
اب شیرین کن افتابی
sunshades
چتر افتابی
sunshade
چتر افتابی
sunglasses
عینک افتابی
sundial
ساعت افتابی
heliograph
ایینه افتابی
heliogram
پیام افتابی
sundials
ساعت افتابی
unearths
افتابی کردن
duration of sunshine
ساعات افتابی
unearth
افتابی کردن
unearthed
افتابی کردن
goggles
عینک افتابی
solarium
ساعت افتابی
solariums
ساعت افتابی
solar battery
باطری افتابی
scareup
افتابی کردن
sun dial
ساعت افتابی
queen's weather
جای افتابی
solar still
تقطیر کن افتابی
subsolar
زیر افتابی
sun bath
حمام افتابی
heliotype
عکس ژلاتینی افتابی
sunbonnet
کلاه افتابی زنانه
diallist
سازنده ساعت افتابی
parasolette
چتر افتابی کوچک
un arth
ا زخاک دراوردن افتابی کردن
dialling
وقت بینی با ساعت افتابی
parasols
چتر افتابی هواپیمای یک باله
parasol
چتر افتابی هواپیمای یک باله
heliographic
مربوط به مخابره تلگراف افتابی
luminiferous
درخشان
glitzier
درخشان
ablaze
درخشان
glitziest
درخشان
eyebright
درخشان
stellar
درخشان
beamy
درخشان
lightsome
درخشان
prismatic
درخشان
refulgent
درخشان
shiner
درخشان
luminescent
درخشان
fulgid
درخشان
fulgent
درخشان
florestant
درخشان در شب
brilliancy
درخشان
mirror finish
درخشان
glitzy
درخشان
glaring
درخشان
luminous
درخشان
gloss
درخشان
glittery
درخشان
bright
درخشان
brighter
درخشان
shining
درخشان
brightest
درخشان
lumine
درخشان کردن
luciferous
شب تاب درخشان
meteoric
درخشان وزودگذر
beaming
درخشان پرتودار
bright
درخشان تابان
brightest
درخشان تابان
luminously
بطور درخشان
brighter
درخشان تابان
semigloss
نیمه درخشان
brilliantly
بطور درخشان
brilliant
بسیار درخشان
sparklers
گوهر درخشان
sparkler
گوهر درخشان
glisteningly
بطور درخشان
irradiate
درخشان کردن
irradiating
درخشان کردن
brilliant
الماس درخشان
adamantine
سخت و درخشان
irradiates
درخشان کردن
bertha
درخشان روشن
irradiated
درخشان کردن
phosphorescent
شب تاب درخشان
lucid
واضح درخشان
illustrious
درخشان ممتاز
starry
درخشان معروف
bright
درخشان بدون روکش
brightest
درخشان بدون روکش
star sapphire
یاقوت کبود درخشان
radiant
شعاع گستر درخشان
brilliancy
بازی درخشان شطرنج
giant star
ستاره بزرگ و درخشان
brighter
درخشان بدون روکش
blazes
شعله درخشان یا اتش مشتعل
brightens
زرنگ کردن درخشان شدن
brighten
زرنگ کردن درخشان شدن
blaze
شعله درخشان یا اتش مشتعل
brightened
زرنگ کردن درخشان شدن
brightening
زرنگ کردن درخشان شدن
blazed
شعله درخشان یا اتش مشتعل
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
soiuthern cross
چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
high beam
نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
glares
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glared
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glare
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
flame tree
درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
blips
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
blip
نقاط درخشان روی صفحه رادار علامت روشنی که نشانه تعقیب امواج روی لامپ صفحه رادار است
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com